روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

سر و صدای سر صبح!!!

امروز صبح توی اتوبوس یه سربازی (خودمو نمی گم) به خاطر شلوغی سمت آقایون رفت سمت خانم ها که نسبتا خالی بود، وایساد،بعد وقتی سمت خانم ها خالی تر شد و صندلی آخرش خالی شد، رفت نشست روی اون صندلی. خانمی اومد بالا و  اینقدر با سرباز جر و بحث کرد که سرباز هم گفت صندلی مال خودتون نخواستیم، دو دقیقه اومدیم بشینیم.


حالا شما خانم های محترم به خاطر شلوغی بیش از حد قسمت خانم ها میاید تو قسمت آقایون کسی بهتون چیزی می گه؟ تازه دور و برتون رو هم خالی می کنن که احساس ناراحتی نکنید...


بعد لطفا سر صبح، با هم دعوا نکنید، ملت به خاطر آلودگی هوا بیش از حد حالشون بد هست که حال شنیدن دعوا ندارن. (سرباز هم باید کوتاه می آمد و جاش رو به خانم می داد، سرباز حافظ جان و ناموس مردم هستش، خسته باشه یا نباشه)


پ.ن.1: اینو نوشتم که بگم هستم ولی به خاطر خستگی زیاد، حال نوشتن ندارم!!!


پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 2 + ارسال نظر
طلبه عاشق پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 16:17 http://KHODAAKHARINFARYAD.BLOGFA.COM

سلام
چی بگیم والله!اگه یه پسر خوشتیپ و ژیگول بود مطمئنن کاری باهاش نداشتن..

شاید ...

مینا پنج‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:22 http://dokhtaremosafer.blogsky.com/

سلام

چه اشکالی داره آدم بذاره یه نفر که خسته س، بشینه روی صندلی که شاید بخاطر تفکیک جنسیتی، حق استفاده ی از اون رو نداره؟!
ما که آدم هستیم که! چه زن چه مرد!!
نمی دونم. امیدوارم دیدمون عوض شه یکم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد