روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

دوستت دارم ...

ذلیل امده بودم عزیز دیر شدم
به لطف نان حسن عاقبت بخیر شدم

غذای بیت الحسن خورده ام که سیر شدم
فقیر امده بودم ببین امیر شدم

به زیر پرچم تو صاحب مقام شدم
به اسم نوکر این خانه احترام شدم

تمام زندگیم را به تو بدهکارم
به جان مادرم آقا که دوستت دارم


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد