روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

یاد دوست با شلغم و قرصای خواب آور ...

چند روز قبل سرما خورده بودم، تا دیروز با خوردن قرص و دارو بهتر شدم! این قرص های سرماخوردگی، اکثرا خواب آورن. اونقدر هم کار دارم که خواب باعث میشه کارام هی عقب بیفتن!!!

شلغم و پرتقال و آویشن و بابونه دواهای بهتری هستن!  خواب آور نیستن حداقل...


نوشتم شلغم.

شلغم که می خورم یاد خوابگاه فردوسی می افتم. توی سرمای مشهد شلغم می خریدیم، بار میذاشتیم و خوب که بوش می پیچید توی راهروها، اتاق بغلی ها و دوستا رو زنگ می زدیم که پاشو بیا شلغم خورون داریم. شلغم خالی! شلغم با کاهو! شلغم با همه چی!!! اون سال فکر کنم هیچ کس مریض نشد!

چه قدر زود گذشت! چه دوستای خوبی...


نوشتم آویشن

توی زمستون سال سوم دانشگاه سرما خورده بودم، هی دم به دم آویشن دم می کردم و می خوردم... یه دوستی بلند گفت اینجا بوی چی میاد، شلغم بار گذاشتن. یه لیوان بهش آویشن و بابونه دادم. چای رو ترک کرد، آویشن خور شد!


نوشتم قرص های خواب آور.

بد نیست یادی از دوستی بکنم که مدتی پیش نخواست دوستیشو ادامه بده و زد زیر دوستی ها و کارهایی که براش انجام دادم. چند باری رفتم پیشش، جواب نداد! گفت قبلا همکار بودیم، دوست نبودیم! راست می گفت مدتی با هم کار می کردیم و قرار بود بیشتر هم کار کنیم! خدا رو شکر که شراکتمون توی دنیا و آخرت بیشتر نبود!!! دیگه به هم سلام هم نمی کردیم. اون توی این مدت دو بار رفت کربلا و من هم توی این مدت رفتم مشهد و کرمانشاه و قم. نه از هم خداحافظی کردیم نه سلام. شماره ها رو هم از گوشی ها حذف کردیم. همسایه بودیم و همه ش می دیدمش ولی سعی می کردیم توی کوچه و خیابون از کنار هم رد نشیم (کوچه های تنگ آشتی کنون بودن، این کوچه ها اینقدر عریض شدن که دوستم باشی، نمی فهمی کی داره از اون ورش رد میشه).

گذشت تا این که یه روز خودش اومد سلام کرد. نمی دونم که چی شد یکی فهمید واسطه شد (من که قهر نبودم اما قهر به اسم من نوشته شد!).  امروز یهویی با هم، هم مسیر شدیم ... چه طوری دنیا می چرخه و عوض میشه ... 

بخشیدم ولی دلم نمی خواد یه بار دیگه یکی بیاد اینطوری باهام بازی کنه و دوستی رو شراکت بدونه!!! حواسم باشه که قبل از دوستی، طرف رو آزمایش کنم!


پ.ن.1: شاعر نوشته و خواننده خونده که:  از امروز هر شبم گریه است با یه حس عذاب آور /  شب و روزام یکی می شن با این قرص های خواب آور!!!


پ.ن.2: از امام صادق (علیه السلام) یه حدیثی با این مضمون نقل شده: شلغم بخوید و خواص شلغم را به دشمنان نگویید ...


پ.ن.3: چقدر امشب نوشتم!!!


پ.ن.4:  اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 5 + ارسال نظر
شاهزاده ی برفی پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1394 ساعت 21:29 http://snowprincess.blogsky.com

واسه سرما خوردگی دارو های گیاهی خیلی بهترن .
شلغم و اویشن اصلا دوست ندارم

من دوستشون دارم چون یاد دوستام می افتم ...

آنا جمعه 4 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:15 http://aamiin.blogsky.com

از شلغم متنفرم! از بوی شلغم بیشتر!

شما هم شلغم خورون داشتید، عاشقش می شدید!!!

•✘•زهرا•✘• جمعه 4 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:55 http://www.zizialone.blogsky.com

من شلغم رو عاشقم!
اصن یه وضی :)))

پست های طولانی اغلب خسته کنندن اما وقتی پستی طولانی میخونی و منتظری ببینی بعدش چی نوشته شده نشونه ی قلم توانای نویسنده شه :)
+ همیشه دانشگاه و مدرسه و... خاطره میشه :)
+ خواص شلغمو یادم باشه به دشمنام نگم :)))

بلاخره یکی پیدا شد که عاشق شلغم باشه ...
ممنون...

انجمن شلغم دوستان یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1394 ساعت 21:36

من اکل شغلم دخل المفت الجنه!

مثنوی خیال چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:42 http://masnavikhial.blogfa.com

سلام بر مسافر شب مهتاب...
اتفاقا منم اواخر آذر خوبی نداشتم، سرماخوردگی و زندگی با شلغم و آویشن و عسل و لیمو و... پای ثابت این روزهام شده بود
حالم، حالت آدم های روی زمین بودن ولی نبودن بود با این قرص های سرماخوردگی...
فکرشو بکنید تو این حالت، عذاب کلی کار انجام نشده و یک هفته مرخصی و دوری از همکارها رو هم داشته باشی
بعضی از تکرارها، قشنگ و بعضی زشتن و من عاشق تکرار خوردن شلغم خام و پخته البته بدون مریضی ام

سالم باشید... همین.

سلام.
ممنون. خدا رو شکر که خوب شدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد