روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

روز سوم

خرمشهر از همان آغاز خونین شهر شده بود.....

آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهایشان زیر شنی تانک های شیطان تکه تکه شد وبه آب وباد وخاک وآتش پیوست…اما راز خون آشکار شد…راز خون را جز شهدا در نمی یابند.. گردش خون در رگ های زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر…و نگو شیرین تر بگو بسیار بسیار شیرین تر



پ.ن.1: خرمشهرها در پیش است، اما نه با کسانی که باعث شدند، افراد بسیاری بیکار بمونن و بیکار بشن و ... 


پ.ن.2:  سلام بر امام مهدى آن کسى که خداى عز و جل به امتها وعده داده که عقاید مختلف مردم را به وجود او جمع کند و خلق را از تفرقه برهاند.  (زیارت امام عصر (عج))

نظرات 2 + ارسال نظر
پینار پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 23:41 http://entezari.kowsarblog.ir/

چقدر خرمشهر دوست دارم،هیچ وقت احساس دلتنگی نکردم اونجا
با اون هوای گرم و شرجی
با اون کوچه هایی که هنوز هم تو خیلی هاشون آثار جنگ کاملا مشهود است.
اولین چیزی که خرمشهر توجهم جلب کرد،محرومیت و فقر این شهر بود
محرومیت و فقری که باعث تاسفه بعد این همه سال از پایان جنگ هنوزهم ادامه داره
و اما قشنگ ترین جای این شهر مسجد جامع هست
چقدر نماز خوندن در این مسجد لذت بخش بود و چقدر این مسجد بوی شهید جهان آرا می داد.

درست می فرمایید

Baran جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 13:00 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام بر امام عصر؛ ابا صالح المهدی

والسلام
برشما؛آقای مهدی ،آدینه ی شما بخیر

سلام.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد