ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یک شب به هوای طلب فوت و فن شعر / رفتم شب شعری منِ استاد ندیده
تا این که از این راه شود شعر تَر من / مطلوب دل و دیده اصحاب جریده
دیدم چه مراعات نظیری است در آنجا / داخل شدم و حیرت من گشت عدیده
مردان همگی پاچهٔ شلوار تفنگی / زنها همگی مانتوی پندار دریده
بر بینیشان تیغ عمل خورده و لبها / بوتاکس شده همچو انار ترکیده
من غرق تفکر شده بودم که به ناگاه / آهو برهای همچو گل شاخه بریده
با نیّت بد زد به دلم چشمک نابی / گفتم: برو ای شاعرهٔ خیر ندیده
از سوی دگر هلهله برخاست به ناگاه / گفتم چه شده؟ -حضرت استاد رسیده
آمد به جلو البته بر دوش مریدان / استاد که در نوع خودش بود پدیده
از مرتبهٔ زلف، زده طعنه به گوریل / پیش از جلسه شصت گرم شیره کشیده
میشد به یقین گفت که در مملکت شعر / یک تپّه نمانده است که بر آن نپریده!
القصه نشستیم در آن جمع، ولیکن / زان خیل ندیدیم کسی صاحب ایده
ترس من از این بود و یقین داشتم این را / کاین عقده بدل میشود آخر به عقیده
از آن طرف محفل یک دفعه بهپا خاست / قرتی بچهای لاغرک و رنگ پریده
مویش فشن و دور سرش را زده با تیغ/ چون مرتع سبزی که در آن گاو چریده!
بالای تریبون شد و آنگاه چنین خواند: طرفه غزلی -گرچه خودش گفت: قصیده!-
«ای یار وفا کرده و پیوند بریده / این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلودهٔ یوسف ندریده»
من داد زدم: آی عمو! شعر ز سعدی است / پیچید به خود مثل یکی مارگزیده:
گفتا که شکایت کنم از دزدی سعدی! / بر صورت او هم بزنم چند کشیده!
گفتم: دهدت عقل، خدا، زد به ملاجم / رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده!
شاعر: عباس احمدی / جلسه نیمه ماه رمضان شعرا با رهبری
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج