روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

طنز

یک شب به هوای طلب فوت و فن شعر / رفتم شب شعری منِ استاد ندیده

تا این که از این راه شود شعر تَر من / مطلوب دل و دیده اصحاب جریده

دیدم چه مراعات نظیری است در آنجا / داخل شدم و حیرت من گشت عدیده

مردان همگی پاچهٔ شلوار تفنگی  / زن‌ها همگی مانتوی پندار دریده

بر بینی‌شان تیغ عمل خورده و لب‌هابوتاکس شده همچو انار ترکیده

من غرق تفکر شده بودم که به ناگاهآهو بره‌ای همچو گل شاخه بریده

با نیّت بد زد به دلم چشمک نابیگفتم: برو ای شاعرهٔ خیر ندیده

از سوی دگر هلهله برخاست به ناگاه / گفتم چه شده؟ -حضرت استاد رسیده

آمد به جلو البته بر دوش مریدان  / استاد که در نوع خودش بود پدیده

از مرتبهٔ زلف، زده طعنه به گوریل / پیش از جلسه شصت گرم شیره کشیده

می‌شد به یقین گفت که در مملکت شعر / یک تپّه نمانده است که بر آن نپریده!

القصه نشستیم در آن جمع، ولیکن / زان خیل ندیدیم کسی صاحب ایده

ترس من از این بود و یقین داشتم این را / کاین عقده بدل می‌شود آخر به عقیده

از آن طرف محفل یک دفعه به‌پا خاست / قرتی بچه‌ای لاغرک و رنگ پریده

مویش فشن و دور سرش را زده با تیغ/ چون مرتع سبزی که در آن گاو چریده!

بالای تریبون شد و آن‌گاه چنین خواند: طرفه غزلی -گرچه خودش گفت: قصیده!-

«ای یار وفا کرده و پیوند بریده  / این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلودهٔ یوسف ندریده»

من داد زدم: آی عمو! شعر ز سعدی استپیچید به خود مثل یکی مارگزیده:

گفتا که شکایت کنم از دزدی سعدی! / بر صورت او هم بزنم چند کشیده!

گفتم: دهدت عقل، خدا، زد به ملاجم / رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده!

 

شاعر: عباس احمدی / جلسه نیمه ماه رمضان شعرا با رهبری


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 08:22 http://haftaflakblue.blogsky.com/

به زیبا ترین شکل ممکن؛ اون منظره ی گاو چریده رو به تصویر کشیدین،...
بله؛گاوا از یک قسمت شروع به چریدن میکنن.
مثال؛شخصی رو میفرستن باغ سبزی بچینه، باید از یک قسمت شروع به چیدن کنه ،که اگه غیر از این باشه،میگن؛فلانی رو فرستادیم باغ،عین گوسفند افتاد بجون باغِ.
به قول مرحوم شجونی؛که بعد خوندن بیت گرگِ ،گفت؛بله،بله.
وآقای رشید پور،قاه قاه خندید.

ماریا شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 15:09 http://aznoon-ta-ghalam.kowsarblog.ir

این همون شعرست که چند وقت پیش برای آقا شاعرش خوند؟!
خیلی باحال بود

همونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد