روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

یه چند سطر فکر

-مرگ روزی به سراغت میاد چه بخوای چه نخوای چه توی برج های سر به فلک کشیده باشی چه توی خرابه.

-میشه از مزخرف ترین موضوعات روزمره یه رمان n جلدی بنویسی بدون این که حتی یه خط گفتگو بین شخصیت هات رد و بدل شه!

-شب است و سکوت است و ماه است و من / فغان و غم و اشک و آه است و من

شب و آخرین سوز مستانه ام / شب و های های غریبانه ام


-امام علی (ع): آرام باش، توکل کن، تفکر کن، آن گاه آستین هایت را بالا بزن، دستان خدا را خواهی دید که زودتر از تو دست به کار شده اند.


پ.ن.1: شنبه 11 مهر 88


پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 2 + ارسال نظر
ماریا سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 22:12 http://aznoon-ta-ghalam.kowsarblog.ir

چه ترسناک میشه اون رمان :(...

نوشتن قبلا

Baran چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 08:52 http://haftaflakblue.blogsky.com/

درود و سپاس

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد