روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

یادگاری آدم ها

آدما دارن دور و ورت رد میشن و گاهی روت یادگاری می نویسن

بعد تو نمی دونی واسه آدمایی که روت یادگاری نوشتن

دلت تنگ شده

یا ازشون متنفری!


بابک زمانی

بعد از ابر

سکوت ...

هر جا به این دو تا غزل حافظ عمل نکردم، یه ضربه خوردم حتی از بهترین دوستام:

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست / که آشنا سخن آشنا نگه دارد


و


دردم نهفته به ز طبیبان مدعی / باشد که از خزانه غیبم دوا کنند



فدا کردن علاقه

بعضی وقتا به حرف هیچ کس گوش نمیدیم و تجربه ها رو نادیده می گیریم، اون قدری که بقیه کم کم میگن ولش...

این وسط باید یه چیزی کسی بیاد کمک: یه دوست، یه فیلم، یه کلیپ، یه حرف، یه زیارت، یه روانشناس، یه دکتر، یه بقال و ... ینی اگر خدا دوستتون داشته باشه، یهو میزاره وسط راهتون...

برای من هم داشت اتفاق میفتاد که یهو برای برنامه ای، بدون هدفی این کلیپ رو دیدم:(اینجا رو کلیک کنید)


بعضی وقت ها باید علاقه ها رو قربانی و فدا کرد. حتی اگر این علاقه عالی باشه، حتی اگر این کنار گذاشتن، باعث بشه که تنها بشید...

اگر امام حسین (ع) به خاطر خدا از علی اکبرش گذشت، ما چرا نتونیم؟


دم حاج آقا گرم...

این روزها توی عزاداری ها همدیگه رو دعا کنید.

فکر

بعضی وقت ها فکر می کنم به گذشته، به قبل از این که کاری رو شروع کنم، زندگی م چطور بودش؟

زندگی م قبل از داشتن گوشی

زندگی م قبل از شروع دوستی با کسی

و خیلی چیزهای دیگه...


نمی دونم چرا یادم نمیادش!!!

راه گم کرده ...

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی

بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

شیراز گردی

اومدم شیراز...

بعد از سی سال رفتیم خونه ای که زندگی می کردیم.
همه چی عوض شده بود و خونه های زمینی شده بودن آپارتمان! اما کسی رو که می خواستیم پیدا کردیم.

واقعا شیرازیا مهمون نوازن. کلی تعارف کرد ولی ما نموندیم.


راه گریزی هست؟

- اون دنیا اون پایین، چی کار می کردی؟


- سخت بود آقا، خیلی سخت.


- خب، تو چی کار می کردی؟


- منتظر بودم آقا.


- منتظر چی بودی؟


- منتظر کسی که می گفتند یک روز بهشت رو با خودش میاره...


برداشتی از نمایش هل من محیص از کتاب عشق در پیاده رو، نوشته مصطفی مستور


پ.ن.1: یه چند وقته که سرم شلوغه، بعضی وقتا دوستام میگن راه ت رو توی خیابون گم نکنی ...

کفر نعمت

یادداشتی قبلا نوشتم درباره خطبه 27 نهج البلاغه که به خطبه جهاد معروف هستش (اینجا)، نوشتم که همه خطبه رو می خونن برای قسمت واجب بودن جهادش و کسی ازقسمت آخرش نمی گه.

دیروز همینطوری داشتم دنبال چیزی می گشتم که به خطبه 70 رسیدم، این خطبه رو سحرگاه روزی که ضربت خوردن گفتند:

"در حالى که نشسته بودم، خواب چشمان مرا فراگرفت; ناگهان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بر من ظاهر شد; عرض کردم: اى رسول خدا! چه کژى ها و عداوتها که از امّتت دیدم؟فرمود: آنها را نفرین کن! عرض کردم: خداوند بهتر از آنان را به من دهد و به جاى من، شخص بدى را بر آنها مسلّط کند." (ترجمه آیت الله مکارم)


و کیه که ندونه که چندین سال بعد از امام علی (ع)،  حجاج بر مردم کوفه حاکم شد...


وقتی قدر ندونیم خدا نعمت رو ازمون می گیره ...

گزارش یک تصادف

امروز توی یه تاکسی روی صندلی جلو نشسته بودم و سرم توی گوشی بودش و تاکسی داشت توی اتوبان می رفت که سرم رو از روی صفحه گوشی بلند کردم، دیدم پراید جلویی ما که بین دو تا کامیون بود رفت توی چرخ کامیون سمت راستی و یه دو تا چرخ وسط اتوبان خورد و من تموم مسافراشو دیدم.

کامیون سمت راستی هم رفت به سمت چپیه! کامیون سمت چپ هم از مسیرش منحرف شد و  عمود بر جاده بشه.

خودروهای پشت و کنار ما همه زدن رو ترمز و به هم خوردن. راننده تاکسی که خدا رو شکر فاصله ایمن رو رعایت کرده بود، سرعتش رو کم گرفت و یه نگاه توی آینه شاگرد کرد و گرفت سمت راست که کاملا خالی بود و از تصادف زنجیره ای ما رو نجات داد وگرنه ما رفته بودیم توی مخزن گازوئیل کامیون و خدایی نکرده ذغال شده بودیم!


خلاصه هر چی تعلیم رانندگی بهم یاد داده بود، اینجا اومد جلو چشمم ... فاصله ایمن رو همیشه رعایت کنید و گرنه رفتید لا باقالی ها!

خدا خیلی رحم کرد... خیلی هم از راننده تشکر کردم.

زیر چتر سبز باران

 زیر چتر سبز باران
برگ لرزان درختان
آید به یادم دوباره
کوچه باغ پرسه ها مان
می تراوید از نگاهت
شور وشرم کودکانه
می سرودم زیر باران
از نگاه تو ترانه
اگر از آنهمه شوق و آرزو
مانده در قلب تو هم بگو بگو
زمزمه کن همه را به گوش من
تا بگیرم بوی باران
گل همیشه بهار من بیا
با گل خنده کنار من بیا
تا همه هستی ام از حضور تو
گل کند همچون بهاران

دم به دم افسانه میخواند
در کنار گوشمان باد
نغمه های عاشقی را
باد و باران یادمان داد
می توانستم چو لبخند
بر لبانت جان بگیرم
یا بلغزم همچو اشکی
کنج لبهایت بمیرم
اگر از آنهمه شوق و آرزو
مانده در قلب تو هم بگو بگو
زمزمه کن همه را به گوش من
تا بگیرم بوی باران
گل همیشه بهار من بیا
با گل خنده کنار من بیا
تا همه هستی ام از حضور تو
گل کند همچون بهاران

در دل شب دیده ی بیدار من
بیند آن یاری که دل را آرزوست
چون بیاید پیش پیش مرکبش
مرغ شب آوا بر آرد دوست دوست دوست


علیرضا افتخاری