روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

شکر خدا

در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را

شکر کان محنت بی حد و شمار آخر شد.

سکوت ...

هر جا به این دو تا غزل حافظ عمل نکردم، یه ضربه خوردم حتی از بهترین دوستام:

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست / که آشنا سخن آشنا نگه دارد


و


دردم نهفته به ز طبیبان مدعی / باشد که از خزانه غیبم دوا کنند



فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش  / گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش


بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود/ این همه قول و غزل تعبیه در منقارش


ای که ازکوچه معشوقه ما می گذری / بر حذر باش که سر می شکند دیوارش


آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود / نازپرورد وصال است مجو آزارش


پ.ن.1: به بهانه شنیدن این شعر از زبان یکی از اقوام پیر با حافظه خوب (کاملش)


پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج


شبانه

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمت کارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش


ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری
بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
ناز پرورد وصال است مجو آزارش



حافظ


اللهم عجل لولیک الفرج

یوسف گمگشته باز آید ...

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور


گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور


دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یک سان نباشد حال دوران غم مخور


هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب   
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور


ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور


در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور



گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور


حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب       
جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور


حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

جانا روا نباشد...

امروز صبح که داشتم توی سایتی نظر می نوشتم، یاد این بیت شعر از حافظ افتادم:


چشمت به غمزه خون خورد و می پسندی ... جانا روا نباشد خونریز را حمایت


برای مدتی که نبودم و چیزی ننوشتم، این عکس ها رو میزارم که یار و همراه خونریز نباشم ....


سوریه: کودکی در ویرانه های خانه پدری (الف)



بحرین: حمله به مسجد با گاز اشک آور (عکسی تاسفبار از مسجدی در بحرین)



مصر: با این که از اخوان المسلمین خوشم نمیاد...




عراق: انفجارهای تروریستی در بغداد



لبنان (طرابلس): طرابلس شهری سنی نشین هستش...



انفجارهای ضاحیه، کشتار مسلمان در میانمار و عربستان، یمن، فلسطین، پاکستان و ... دیگه جا نمیشن!

پ.ن.1: سالروز شهادت غلامعلی بایندر و یدالله بایندر در سوم و چهارم شهریور 1320 در مقابل نیروهای انگلیس در جنوب و نیروهای روس در بندر انزلی گرامی باد. ببینید: مقاومت ناخدا بایندر در برابر حمله روس (در چشم باد)



پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج


از خون دل

یه بار دیگه این شعر حافظ رو ناقص پست کرده بودم، اما چون این روزا این شعر رو زیاد می خونم، کاملشو میزارم:


از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه / انی رایت دهرا من هجرک القیامه

(همانا من از دوری تو دنیا را به صورت قیامت می بینم)


دارم من از فراقش در دیده صد علامت / لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

(چشمه اشکم خشک شده است، این علامتی برای ماست)

 

هر چند کازمودم از وی نبود سودم / من جرب المجرب حلت به الندامه

(پشیمانی برای کسی که آزموده را می آزماید، رواست)

 

پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا / فی بعدها عذاب فی قربها السلامه

(دوری از او رنج و عذاب است، در کنار او بودن آسایش است)

 

گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم / و الله ما راینا حبا بلا ملامه

(به خدا قسم هیچ دوست داشتنی را بدون ملامت ندیدم)

 

حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین / حتی یذوق منه کاسا من الکرامه

(تا این که کاسه ای از کرامت او بنوشد)


پ.ن.1: مصرع های دوم خودشون یه کلاس عربی هستن! توی پرانتزها، ترجمه دست و پا شکسته مصرع های دوم رو نوشتم!!! یه مقدارشم از این سایت دیدم ...


پ.ن.2: قهرمانی تیم ملی بسکتبال توی آسیا مبارکمون باد!....


پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند؟

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند؟
پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند

ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند
عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند

ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند!