روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

زندانی زندان خود ساخته

قلندر پسر دادالله، دانشجوی دانشگاه تهران و عضو گروهک مجاهدین خلق، سی خرداد سال 60، بعد از آغاز مبارزه مسلحانه گروه علیه نظام، تیغ موکت بری رو توی سطل آشغال میندازه و نگاهی به میدان فردوسی میندازه و از ترس پاسدارها، یک نفس تا ترمینال میدود. با اتوبوسی به سمت روستاشون میره. شبانه به روستا می رسه و از پدر و مادرش می خواد که اونو توی طویله قایم کنن تا گروهک جون بگیره و از اونجا آزاد بشه. اما سال ها خبری نمیشه و قلندر خودش رو از چشم همه حتی نامزدش و خواهرش مخفی می کنه و میشه هم صحبت میش ها و گوسفندها و کک ها و شپش هاشون.

صنم ،نامزد قلندر، تیر خورده از روزگار، زن جنگلبانی میانسال میشه که اخلاق نداره و ته زندگیش با تلخی تموم میشه. هر کدوم دیگه از اطرافیانش هم طور دیگه ای اذیت میشن.

چند هفته پیش "سگ سالی" نوشته "بلقیس سلیمانی" رو یک نفس خوندم. اینقدر برام جذابیت داشت که هر وقت بیکار شدم خوندمش.


شاید داستان قلندر، داستان پردرد عضو فراری یک گروهک باشه که به خاطر چیزی که شاید برای نیروهای امنیتی اهمیتی نداشته باشه، خودش رو سال ها زندونی طویله و آغال می کنه اما هر کدوم از ما، اسیر زندون خود ساخته خودمون هستیم که علاوه بر این که اصلا هیچ اهمیتی نداره و باعث میشه زندگی دیگران هم بدجور تغییر کنه. این کتاب 140 صفحه ای رو باید خوند.


پ.ن.1: بیشتر درباره کتاب بخوانید و بدانید.