روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

برای خودم

...دوست می‏داشتم اصلًا شما را نمی‏دیدم و نمی‏شناختم

این چه آشنایی است که به خدا سوگند موجب پشیمانی، و سرانجامِ آن اندوه است.

خدا مرگتان دهد که دلم را خون کردید،

و سینه ‏ام را از خشم آکندید،

و جرعه ‏های غم را یکی پس از دیگری به کامم ریختید،

و با نافرمانی و کار شکنی‏ تان اندیشه ‏ام را تباه کردید...

اما چه کنم، آن که فرمانش را نبرد، اندیشه اش را نیز از دست دهند.

خطبه ۲۷ نهج البلاغه - خطبه جهاد پس از حمله یاران معاویه به شهر انبار


پ.ن.1: همه متن رو می خونن برای اهمیت جهاد، برای این که اگر بفهمی که خلخال از پای زن یهودی تحت حمایت در آوردن، از غصه بمیری حق داری. ولی یه بار هم بخونید ببینید که علی (ع) چه رنجی از دست مردمش کشید. وقتی مردم، فردی مثل امیرالمومنین علی (ع) رو تنها میزارن، می خواین شما رو تنها نزارن؟

پ.ن.2: شهید آوینی: ...ما عرش را دیدیم. ما زمزه جویبار های بهشت را شنیدیم. از مائده بهشتی تناول کردیم و بر سر سفره حضرت ابراهیم (علیه السلام) نشستیم. ما در رکاب امام حسین(ع) جنگیدیم، ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم و پادگان دوکوهه بر این همه شهادت خواهد داد...

پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج

یه اتفاق

چند وقت پیش دو تا کتاب رو پشت سر هم خوندم!!! اتفاق عجیبی نیست، اما به نظرم رسید که دو کتاب که توسط دو تا نویسنده مختلف نوشته شدن به هم مرتبط هستند...


اولیش: "دختر پرتقالی" اثر یوستین گردر خالق کتاب های دنیای سوفی و دنیای نورا بود.

جان رد، پسری پانزده ساله نامه ای از پدرش دریافت می کنه، تا این جا هیچ چیز غیر عادی نیست. اما عجیب اینه که پدرش، جان الوا، حدود یازده سال قبل مرده. نامه پدر قبل از مرگش نوشته شده، پیدا می شود و ماجرا شروع می شود. پدر داستان دختر پرتقالی رو برای پسرش تعریف می کنه، دختری که گذشته رو به آینده ارتباط می ده. پدر در انتهای نامه از پسرش می خواد که با توجه به این که توی این دنیا جاودانه نیست و روزی ازش خارج میشه به این سوال جواب بده که اگر در ابتدای خلقت و پس از انفجار بزرگ بود دوست داشت به دنیا بیاد یا نه؟

به نظر می رسه این کتاب عقاید فلسفی خود یوستین گردر باشه.


دومیش: "نامه ای به یک دوست قدیمی" اثر شهید سید مرتضی آوینی بود.

کتابی کاملا متفاوت از سید مرتضی آوینی که نامه ای ادبی و زیبا هست از فردی که دنبال جاودانگیه به دوستش.


به نظرم نویسنده دوم، راه جاودانگی رو پیدا کردش و نیازی نداشته که مانند جان الوا ناراحت باشد که روزی این دنیا رو ترک می کنه ...


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

جوابی برای حرف سال ها پیش

بعد اشغال عراق توسط آمریکا، متن زیر رو برای بنده خدایی خوندم:


بسیجی عاشق و کربلا را تو مپندار که شهری است درمیان شهرها و نامی است در میان نام ها نه کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست کربلا ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر ما میاییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانه دیار عشق شویم.


بعد خوندن متن، طرف بهم گفتش که چی می گی، اینا قدیمیه، الان کربلاتون زیر پای نظامیای آمریکاست و فردا روزی هم به ایران حمله می کنه ...


امروز که عکس سردار قاسم سلیمانی رو توی عملیات آزادسازی تکریت دیدم، یاد اون بنده خدا افتادم. الان کجاست ببینه که:

آمریکا که به ایران حمله نکرد و از عراق هم رفت،

کربلا هم که زیر پای سربازان آمریکایی نیست

و شهردار کربلا در روز اربعین، دکتر قالیباف بود

و در نهایت پای نوچه های سرویس های اطلاعاتی غربی از تکریت، زادگاه صدام، هم داره بریده میشه. 





پ.ن.1: درود بر سردار ...

پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

نگاه شهدا

یه پوستر دیگه چند روز پیش طراحی کرده بودم برای انتخابات که الان حجمشو کم کردم...




اللهم عجل لولیک الفرج