روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

حقیقت تلخی از آن روزها

یکی از کتاب هایی که توی عید نوروز در عرض دو سه روز خوندنشو تموم کردم، "عباس دست طلا" بود. خاطراتی از زندگی حاج عباس علی باقری، تعمیرکار خودرویی که توی جبهه ها خودروها و آمبولانس ها و خودروهای زرهی، توپ و خلاصه همه چی رو تعمیر می کرده. این هم شیوه نوشتن این کتاب.


توی یکی از صفحات کتاب، به قسمتی رسیدم که مرتبط با نوشته های چند سال پیش این وبلاگ بود (دختران زنده به گور شده)  که متن اصلیش دست نوشته شهید احدی درباره دختران زنده به گور شده سونسگرد بود که یکی از کاربران اعتراض کرده بود که جایی این واقعه ثبت نشده. این هم شاهد تاریخی برای واقعیتی تلخ:

(عباس دست طلا در سوسنگرد به پیرمردی می گوید از دوران اشغال سوسنگرد توسط بعثی ها خاطره ای دارد:)

(پیرمرد) انگشتش را به طرف نه درختی می گیرد که نسبت به بقیه درخت ها فاصله کمتری از هم دارند، چشمهایش پر از اشک می شود:

- نه نفر منافق بودند. این ها توی شهر می گشتند. هر خانواده ای که دختر داشت، آن خانواده را به بعثی ها لو می دادند. آنان هم می آمدند و به دخترهای مردم، جلوی چشم پدر و مادرشان ت.ج.او.ز می کردند!

مخم سوت کشید، پشتم از عرق سرد یخ می زند. ستون فقراتم تیر می کشد! خدای من چه می گوید؟ امکان ندارد.

پیرمرد دارد همچنان با آب و تاب و صدایی شکسته و خش دار حرف می زند:از آن به بعد هر که دختری ولو خردسال داشت، توی هزار سوراخ مخفی اش می کردند تا دست اجنبی بهشان نرسد و ناموسشان پاک بماند، اما باز هم خیلی ها لو می رفتند. خودم دیدم بعثی ها دست و پای زن و شوهر همسایه را بستند و دختر دم بختشان را... ..

دیگر گوشم نیز دارد از کار می افتد. فقط می شنوم که پیرمرد دارد می گوید: خلخالی که آمد منافقان را شناسایی کرد و همه نه نفرشان را گرفت. به این نه تا درخت بست و تیرباران شان کرد.


پ.ن.1: کتاب بخوانید تا بدانید که اگر صدام تا تهران می آمد مطمئنا الان در نیویورک و لندن نبودید، شاید مانند یک داعشی در حال انفجار بودید!  و حالا اگر 1100 شهید مدافع حرم در سوریه نبودند، داعش و النصره و هزاران تکفیری دیگر همان جنایتی می کردند که بعثی ها با این ملت کردند!

پ.ن.2: مخم سوت کشید، اشک چشمانم جاری شد... چطور می شه که مبارزه برای خلق به ایرانی فروشی به بعثی میرسه؟؟؟

پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج


دیر زمانیست نخوابیده ام ...

این شعر رو خیلی دوست دارم

دیر زمانیست نخوابیده‌ام

با دل بیدار تو را دیده‌ام

 

حال مرا نوبت پرواز شد

 هر نفسم نقطه آغاز شد

 

باور دنیایی دل بسته شد

 این دل دلسوخته وارسته شد

 

ساقی من جام شبم برگرفت

 قصه مستی من از سر گرفت

 

شب شد و وقت سحر و باده شد

ساقی من آمد و آماده شد

 

ساز سحر دست نوازش گرفت

 یاد تو با من سر سازش گرفت

 

شبنم اشک است که نم می‌زند

از تو و از یاد تو دم می‌زند

 

این چه سکوتیست مرا می‌برد

 این چه متاعیست مرا می‌خرد

 

این شب و این باور و بار چیست

این دم و این ناله و رفتار چیست

 

کیست چنین می‌بردم سوی دوست

 می‌کشدم هر طرفی بوی دوست

 

وای که این عطر حضور تو بود

عطر تو شاید ز عبور تو بود

 

دیر زمانیست نخوابیده‌ام

با دل بیدار تو را دیده‌ام...


از لیلی گلزار

با صدای فرمان فتحعلیان بشنوید


پ.ن.1: هشت شوال می خواستم درباره وهابیت و تخریب بقیع چیزی بنویسم ولی تکفیری ها خودشون رو نشون دادند. سال هاست که قبور بزرگان دینی رو تخریب می کنن و سال هاست که به آثار باستانی هم رحم نمی کنند.

طالبان در افغانستان مجسمه باستانی بودا رو خراب کرد و داعش در عراق، ویرانه های باستانی آشوریان رو که حتی از تخت جمشید هم قدیمی تره و در سوریه، هم که به هیچی رحم نکرده. اون وقت قبر صدام رو سالم نگه داشتن. 

اینو که دیدم دلم گرفت، داعش زنان ایزدی رو در عراق به اسارت می گیره و می فروشه... این عقب مونده ها از کجا اومدن؟



پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج