روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

خاطره ای از دیروز

امشب یه مشکل بانکی برام پیش اومدش که اومدم اینترنت و دنبال راهکار می گشتم که یه صفحه از یه تالار گفتمان نظرمو جلب کرد...

کارت بانکی یکی از بانک ها، توی شهریور و مهر سال ۹۰ توسط بانک به خاطر زدن رمز اشتباه مسدود شده بودن در حالی که رمز درست بودش... هر کس چیزی گفته بود از تجربیاتش...

یاد داستان خودم افتادم که توی همون تاریخ بانک کارتمو خورد و نزدیک بود توی ایستگاه قطار مشهد، شهری که توش درس می خوندم، در راه مانده بشم. بدتر از غریبی، چیزی نیس.


هنوزم نفهمیدم که چرا با دو بار ورود اشتباه رمز کارتم مسدود شدش؟ در حالی که کارت با سه بار رمز اشتباه مسدود میشه.


 خاطره ای شد که از کنار کسایی که توی شهرم غریب هستند بی تفاوت نگذرم...


خدا هیچ کس رو غریب نزاره... چه غریب توی یه شهر دیگه چه غریب بین آشناها....


پ.ن.۱: اللهم عجل لولیک الفرج