روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

گاهی بهشت، زیر قدم های دختر است

تمام پنجره را غرق حسن یوسف کن
دل اهالی این کوچه را تصرف کن

قدم بزن وسط شهر باصدای بلند
به عابران پیاده غزل تعارف کن

و بی بهانه تبسم کن و نگاهت را
شبیه آینه ها عاری از تکلف کن

سپس به مجلس ترحیم یک غریبه برو
وچشم های خودت را پر از تاسف کن

صدای ضبط، اتوبان، هوای بارانی
به خود بیا! نرسیده به قم توقف کن

سلام دختر باران! سلام خواهر ماه!
بهشت را به همین ساده گی تصرف کن


شاعر: حمیدرضا برقعی


پ.ن.1: سالروز ورود حضرت معصومه (سلام الله علیها) به قم ... چند ماهی هست که قم نرفتم ...


پ.ن.2: لعنت بر آل سعود که آیت الله نمر رو اعدام کرد...


پ.ن.3: کشور فسقلی دیگه ای نیست که بخواد روابطشو با ایران قطع کنه؟ این همه ایرانی تو منا کشته شدن، جلوی سفارت ایران بمب گذاری کردن، اما روابطمون قطع نشد...


پ.ن.4: اللهم عجل لولیک الفرج

روزهایی که گذشت

از شنبه تا دیروز صبح با گروهی (که بزرگترینشون خودم بودم) رفته بودم اردوی قم  ... حیف که زود گذشت.


دیدن برادر کوچیک‌تر دوستم، دیدن آقا مصطفی، زیارتای صبحگاهی و دعای ماه شعبان، زیارت قبور علما، سر و صداها، آب و هوای داغ و ... چه زود گذشت و چه حیف که گذشت!

همین!


اللهم عجل لولیک الفرج