روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

ایران آرامش میخواهد دعا کنید(۱۰) - سه + یک روایت فوق معتبر

صحنه ی دوازدهم: 

زمان: دو روز قبل انتخابات / روز بعد از امتحان خودم

مکان: طبقه مون

 افراد: من و هم اتاقیمو و چند نفر دیگه از هم ورودیا 

 

هم اتاقیم: امروز تو کارگران مشهد؛ گردهمایی حامیان محمود هس. بریم؟ ما که کاری نکردیم تا حالا! 

 

یکی از برو بکس: شنیدم خاتمی دیروز اومده مشهد؛ زیاد اومده بودن. بریم. 

 

بنده: باشه. بریم. 

 

یکی که تازه نظرش از میرحسین برگشته بود: اما نگاه کنید احمدی نژادم دروغ میگه؛ اما بین محمود و میر حسین اصلح محموده. 

 

یکی دیگه: محمود مورینیو ! 

  

(کمی اون ور تر از صحنه دو دقیقه بعد؛ دم در اتاق یه بنده خدا) 

بنده: شما نمیاین کارگران؟ 

 

بنده خدا: نه؛ الان نمیتونم. 

 

بنده: میگن دیروز خاتمی اومده خفن شلوغ بوده. 

 

بنده خدا: باشه سعیمو میکنم. 

  

اون تازه برگشته(صداش میومد): خب یکی این وسط داره دروغ میگه! اما اصلح محموده.

   

(بحث ادامه داشت تا خود اتوبوس)

..........  

 

صحنه ی  سیزدهم: 

زمان: ندارد 

مکان: ندارد 

 

شبا اتاقمون شده بود بحثگاه؛ تا ساعت ۲ شب. هر کی بود و نبود میومد اتاقمون.

صبحا خواب آلود میرفتیم سر کلاسا. اما فهمیدن اینکه کی دروغ میگه از همه مهمتر بود. 

  

 

............... 

صحنه ی چهاردهم: 

زمان: شب انتخابات 

مکان: اتوبوس حرم 

افراد: جمعی دانشجوی باحال 

 

(یه بنده خدا حامی خفن میرحسین) رفت تو اتوبوس تازه فهمید چه خبره! تا رفت درم ژشت سرش بسته شد. تا بسته شد ملت شروع کردن داد زدن.

هر چی داد میزد نمیشد. خب دموکراسی حکم میکنه سکوت بهتره اما اون قبول نمیکرد. 

 

افراد + راننده - (واسه مهندسا این منهاست!) اون بنده خدا:  

ای ول ای وله/ احمدی یله.   

احمدی احمدی / حمایتت میکنیم. 

 

محمود مورینیو! 

 

 احمدی دلاور پیرو خط رهبر 

 

.... (چند تا دیگه) 

 

اعتراض شد: چرا شعار میدین؟ 

یکی گفت: داریم از رئیس جمهورمون حمایت میکنیم. ممنوعه! 

اینم ذکرای! قبل از زیارت بروبکس. 

 

----------------- 

یک روایت معتبر: 

 

صحنه ی پانزدهم: 

زمان: ۲۵ خرداد (عصر و شب)

مکان: به سوی درب شمالی دانشگاه 

افراد: جمعی از طرفداران محمود و میرحسین و کروبی و رضایی 

 

جمعیت داشت پیش میرفت که یکی شعاری داد و بقیه هم تکرار کردن: 

 

 دانشجوی فردوسی مشغول درس و کاره  

وقت آشوب نداره 

 

برید بسازید برا دانشگا خودتون!

ادامه داره..................

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد