تو میتونی یکیو از ذهنت پاک کنی
اما بیرون کردنش از قلبت یه داستان دیگست ...
فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک
چند شب پیش به اصرار بنده خدایی، نشستم فیلم joker رو دیدم. از این فیلم های سیاه و اعتراضی خوشم نمیاد. آخریش شاید "ابد و یک روز" بودش که دیده بودم، شایدم "شکاف".
گاتهام، شهر زندگی این افراد اینقد کثیف و سیاه بودش کلا نمی شد بهش گفت شهر! همه جا رو پلاستیک های سیاه آشغال فرا گرفته، همه جا پر از دیوار نوشته ست حتی توی اتاق استراحت استدیوی طنز!
هیچ کس هیچ جا امنیت نداره، پسر بچه ها جوکر رو می زنن، سه جوون با تحصیلات بالا به دختری توی مترو تیکه می ندازند، جوکر توی مترو کتک می خوره، همه اسلحه دارن....
هیچ کس از سطح مردم عادی جامعه، حتی سعی هم نمی کنه بخنده!
سازنده های هالیوودی فیلم مث یه آسیب شناس و جامعه شناس عمل کردن، آخر و عاقبت این ماجراها، میشه آشوب خیابونی... چیزی که توی آمریکا هم اتفاق افتاد ولی کسی از دولتمردا بهش توجه نکرد.
اینقد فیلم سیاه بودش که بعد دیدنش، حالم گرفته بودش.
این روزا شرایط دنیا مثل شرایط شهر زندگی جوکر، گاتهام هستش، اما به جوکر نیاز نداره، به پایان مشکلات نیاز داره!
یکی از قسمت های مجموعه باس بیبی یا همون بچه رییس رو چند وقت پیش دیدم. یه دشمن داشتن که می خواست بچه ها رو از زندگی پدرمادرا حذف کنه و جاش بچه گربه ها رو جایگزین کنه.
یه چند روز پیش داشتم توی سایت های خارجی نگاه می کردم، دیدم تمومی مطالب یه سایت درباره گربه ها، زیبایی شون، آرایش شون و تاثیر اون ها بر زندگی هاست و اگر عکسی هم منتشر کرده درباره بچه آدمیزاد، عکس پیر شدن مادرها رو نشون داده! (بماند که آدمیزاد بلاخره پیر و شکسته می شه)...
اینجاست که ارزش فکر کردن، فرهنگ سازی مشخص میشه که با ساخت یه فیلم و مجموعه میشه روی روند کاهشی جعیت تاثیر گذاشت...
کاری که ماها انجام نمیدیم...
و اما امروز ...
کلیپ کتک خوردن یه دختر رو توی سیرجان، امروز همه جا پخش شدش رو دیدم، حالم بد شدش. فارغ از این که اون دختر توی یه شهر دیگه چی کار می کرده(؟)، پسره به نظر می رسه روانیه، دوستش هم واقعا وجدان نداشتن، واقعا بعضی ها پست هستن. دست نیروی انتظامی درد نکنه که سریع بدون شاکی خصوصی وارد شدش و افراد رو دستگیر کرد.
وزیر سابق بهداشت و جهرمی گفته بودن که به بچه هاشون گوشی نمیدن ولی مثل که بقیه مردم مهم نیستن و نباید براشون فرهنگ سازی کرد که همچین حوادثی رخ نده...
پ.ن.1: ترجمه نمی کنم: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته. ...
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج
که کسی برود؛
رفتنهای پاییز
با رفتن های دیگر فرق میکند،
رفتنهای پاییز
در سکوت انجام میشوند،
رفتنهای پاییز
شوخی سرشان نمی شود،
و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود.
آدمهایی که در پاییز میروند،
هرگز بر نمیگردند،
حتی اگر برگردند،
دیگر آن آدم سابق نیستند،
و این خاصیت پاییز است
که همه چیز را تغییر میدهد؛
کوچهها را
خیابانها را
پنجرهها را
خاطرهها را
درختها را
و بیشتر از همه، آدمها را ...
بعد از ابر اثر بابک زمانی
@fanoos
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج
پ.ن.2: با موسیقی متن a monster calls بخونیدش. الان اسم اسپانیایی فیلم رو دیدم un monstruo viene a verme. یک جورایی میشه "هیولایی می آید تا مرا ببیند". اولین بار توی سایت اسم این فیلم رو ترجمه کردن بودن" تماس تلفنی یک هیولا"! من باشم اسم این فیلم رو به صورت "دیدار با هیولا" ترجمه می کنم.
جمعه بعد از ظهر، تنگه ابوغریب رو دیدم. فیلم واقع گرا و متفاوتی بود. صحنه هایی از جنگ و دفاع، آوارگی، کودکان جنگ زده و شیمیایی شده، موج گرفتگی، عقب نشینی و ... دارد که اشک را در می آورد.
رزمندگان بارها در فیلم به شما یادآوری می کنن که در حال دفاعند نه در حال جنگ. توی بیسیم به نقل از فرمانده ارتش می گویند که سرش برود، نمی گذارند تانک های عراقی وارد خاک ایران شود.
حواسمان باشد که اگر مقاومت این رزمندگان تشنه نبود و عراق وارد ایران می شد، چیزی به نام قطعنامه 598 و پایان جنگ هم وجود نداشت.
پ.ن.۱: بلاخره امروز صبح توی اتوبوس پایی که جا ماند رو تموم کردم.
پ.ن.۲: اللهم عجل لولیک الفرج
دارم فکر می کنم که زندگی مث یه آهنگ هستش از فیلم خداحافظ لنین اثر یان تریسن به اسم first rendez vouz.
پ.ن.۱: این روزا کتابی می خونم به نام "گزینه ب" از شیل سندبرگ و آدام گرانت. درباره سر پا موندن بعد از مشکلاتی که پیش میاد. بعدا راجع بهش می نویسم.
پ.ن.۲: اللهم عجل لولیک الفرج
پ.ن.1: این سید محمد رضا خردمندان هر چی می سازه، یه اشکی از آدم می گیره!
پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج
دیشب لاتاری و داستان غیرت و انتقام موسی (هادی حجازی فر) رزمنده موجی و مربی فوتبال خانواده دوست و دوستدار محیط زیست رو دیدم که اگر همون "کمال" مامور اطلاعاتی ماجرای نیمروز باشه، "به امام رضا، قرار نبود این طور بشه" گفتن هاش، پای حرفش به یه جوون موندن، کمک کردن و انتقام گرفتنش، منو یاد حاج کاظم آژانس شیشه ای انداخت ... یه دوست و یه رفیق که تا آخرمی مونه
تکمیل می شود...
پ.ن.1:بشنوید: کجا باید برم (لاتاری) با صدای روزبه بمانی
پ.ن.2: سخنرانی چند سال قبل حسن عباسی در ارتباط با قاچاق دختران ایرانی به دبی
پ.ن.3: بیشتر از بیست و یک روز بعد و به وقت شام و پایتخت 5، توی سینما بغض کردم. خیلیا بعد تموم شدن فیلم درباره ش حرف می زدن ...
پ.ن.1: تعجب می کنم کسانی که ادعای کارگردانی مستقل دارند و خودشون دستشون تو جیب بیت المال و نظام و صدا و سیماس، به ابراهیم حاتمی کیا می تازند.
پ.ن.2: رشیدپور و رفقاش چند ساعت مختلف توی تلویزیون تریبون داشتن و علیه حاتمی کیا و فیلمش حرف زدن ولی حاتمی کیا رفت تا جایزه بعدی که حرفی بزنه و توی صدا و سیما پخش شه ...