یه چند تا فیلم خارجی هستش که دوستشون دارم...
اولیش فیلم زندگی به روایت نینو (Life according to nino) ساخت هلند هستش ... مادر خانواده فوت می کنه، پدر خانواده بعد از فوت مادر، بی خیال بقیه خانواده می شه، خونه به هم ریخته میشه، برادر بزرگتر هم که با دوست هاش شب ها، شهر رو به هم می ریزه. حالا این وسط پسر کوچک خانواده، نینو، همراه با خرگوشش باید کاری کنه که خانواده از هم نپاشه ...
ببینید:
دومی هم سلطان تپه (King of the hill) ساخت آمریکا، یه فیلم براس واقعیات از پسری به نام آرون هستش که در دوارن رکود بزرگ آمریکا، با خانواده ش توی هتلی زندگی می کنه. به خاطر بی پولی، برادر کوچکترش به خونه عموش فرستاده میشه، مادرش بر اثر سل توی بیمارستان بستری میشه و پدرش هم برای کار به نقاط دور دست میره و خبری ازش نداره. چند روز دیگه بیشتر نمونده تا بانک از هتل بیرونش کنه و هیچ پولی هم برای غذا خوردن هم نداره ...
شما باشید چی کار می کنید؟
از اینجا ببینیدش (1 ساعت و 21 دقیقه)
پ.ن.1: االهم عجل لولیک الفرج
امشب با رفقا رفتم سینما شاهد برای تماشای فیلم "محمد (ص)" ساخته مجید مجیدی (سایت فیلم محمد (ص))
توی صحنه هایی از فیلم مثل قسمت بعد طواف پرندگان دور خانه خدا، سنگباران سپاه ابرهه، قسمت نزول نعمت به قوم بت پرست کنار دریا واقعا احساس کردم توی اون موقعیت ها هستم. وقتی از سالن سینما بیرون اومدم هنوز هم احساس می کردم توی 1400 سال پیش هستم.
قسمت تولد حضرت محمد (ص) و اشاره به موقعیت ستارگان در آسمان، ورود حضرت محمد (ص) به مکه در خردسالی و اولین نگاه به کعبه، صحنه نجات دختر نوزاد از زنده به گور شدن به دست پدرش و صحنه وفات حضرت آمنه جز صحنه هایی بودن که واقعا برام جذاب بودن.
موسیقی رحمان اله راکا هم عالی بودو مزید علت برای جذاب شدن فیلم مخصوصا توی صحنه اولین نگاه حضرت محمد (ص) به کعبه و سنگباران سپاه ابرهه.
فیلم چهره ای شاعرانه و زیبا از پیامبر (ص) نشون می ده که یه غیر مسلمون که همه ش از اسلام داعش رو دیده، با اسلام واقعی آشنا می کنه.
البته فیلم مشکلاتی مثل فیلمنامه هم داره که نمیشه به سادگی از کنارش گذشت.
پ.ن.1: سالن سینما تقریبا پر بود.
پ.ن.2: خدا مجید مجیدی رو خیر و قوت بده که قسمت های بعد رو هم بسازه.
پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج
پ.ن.4: توی نقدی خوندم که حضرت محمد (ص) در کودکی دایه اش حلیمه رو شفا میده اما چند دقیقه بعد مادرش، آمنه، رو شفا نمیده و این برای مخاطب بغرنجه. منتقد، چیزی از اجل حتمی نمی دونسته؟
از این قسمت متن فیلم "خیلی دور خیلی نزدیک"، خوشم میاد:
خانم دکتر (الهام حمیدی): یه مریض اورژانسی بود که آقای دکتر زحمت کشیدن ما رو رسوندن.
سامان (پسر دکتر، اشکان خطیبی): آها … بچهها هم همه سلام میرسونن. ما دیگه داشتیم میرفتیم سراغ سفره هفت سین خودمون.
خانم دکتر: هفت سین؟
سامان: سحابیها. میخوایم به سحابی جبار نگاه کنیم. میگن اگه وقت سال تحویل
به سحابی جبار نگاه کنی و آرزو کنی، آرزوت برآورده میشه. البته اینو دخترا
میگن.
خانم دکتر: حالا کجاست؟
سامان: چی؟
خانم دکتر: همین سحابیایی که میگین.
سامان: اگه به سمت غرب نگاه کنید، سه تا ستاره پرنور میبینید که تو یه خطن.
اون کمربند جباره. اگه بیشتر دقت کنید سه تاه ستاره کم نور دیگه هم هستن که
پائینتر از اونن. اون ستاره وسطیه خود سحابی جباره. پیداش کردین؟
خانم دکتر: بله.
سامان: البته این فقط صورت فلکیشهها. بیشتر سحابیها رو فقط با تلسکوپ میشه
دید. جبار یه زایشگاهه. ولی سحابی اسکیمو هم خیلی دیدن داره. قشنگترین
قبرستونیه که تو عمرم دیدم.
خانم دکتر: قبرستون!؟
سامان: آره، سحابیا هم محل تولد هم محل مرگ ستارههاست. همشون برمیگردن به همونجایی که ازش متولد شدن.
خانم دکتر: من نمیدونستم که ستارهها هم میمیرن.
سامان: همشون میمیرن. خیلی از ستارههایی که ما الان میبینیم شاید
میلیونها سال پیش مردن. ولی ما به خاطر مسافتی که باهاشون داریم هنوز
داریم اونا رو میبینیم.
خانم دکتر: یعنی اینقدر دورن؟
سامان: خیلی دور، خیلی نزدیک. وقتی با دنیای خودمون مقایسه کنیم خیلی دورن،
اما اگه با کهکشانهای دیگه مقایسه کنیم تازه میفهمیم چقدر به ما نزدیکن و
ما خبر نداریم.
پ.ن.1: چند وقتیه سرم شلوغه، نرسیدم که چیزی بنویسم.
پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج