1- یکی از وبلاگ ها متنی نوشته بود که منو یاد دست نوشته هام انداخت. دوباره می خوام روزانه هامو بنویسم، بعضیا رو منتشر می کنم، بعضیام می مونن تو آرشیو تا وقتی که بلاگ اسکای هستش...
2-امروز داشتم توی پیوندهای وبلاگ می چرخیدم. دیدم خیلی از لینک هایی که دادم یا از سال 95 به بعد به روز نکردن یا خیلی از وبلاگ ها حذف شدن. واقعا جالبه مث که فقط خودم موندم :(
یکی دو تا وبلاگ همچنان فعال بودن که بهشون سر می زنم. وبلاگای حذفی رو پاک کردم و چند وبلاگی که الان بهشون سر می زنم رو هم اضافه کردن بهشون.
یه تغییراتی هم توی قالب دادم...
3- داشتم به داستانم فکر می کردم و چیزهایی که توی بایگانی هستن و فکرهایی که داشتم برای ادامه داستان که یاد کتاب شاه مات یوستین گردر افتادم. راوی از مردی می نویسه که زندگی یه نفر به اسم پانینا مانینا رو میگه که توی سیرک کار می کنه و دختر رئیس سیرک هستش اما پدرش اون رو نمی شناسه، داستان به شکل های مختلف و با ماجراها و روایت های مختلفی تعریف میشه.
این شد که تصمیم گرفتم که متنم رو یه کم تغییر بدم و اصلاح کنم و داستان رو یه جور دیگه هم پیش ببرم. فعلا تا جایی که منتشر کردم رو گذاشتم توی یه صفحه دیگه...تا خدا چی بخواد.
4- توی این دعاهای ماه رمضان امروز،دوتا کلمه رو همه جا دیدم: "کریم الصفح" ... کسی که می بخشه و یادشم نمیاد که تو خطایی کردی.
چه می شود که یار من به عهد خود وفا کند / و این دل شکسته را دوباره با صفا کند
گذشت ماه روزه و در انتظارم ای خدا / که دل نماز عید را به مهدی (عج) اقتدا کند ...
آخر نتیجه داد مسیر گدایی ام
این هم دلیل این که چرا کربلایی ام
یک عده زینبی شده اند و حسینی اند
این لطف مادر است که من مجتبایی ام
عید ولادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر همگان مبارک ...
از وقتی یادم میاد صدا و سیما واسه ماه رمضون سریال پخش کرده، قدیمی ترینش هم که من دیدم فکر کنم مدیرکل ایمن زیدان بودش.
تا این جا هم سریال جذاب پخش کرده مث برای آخرین بار، آخرین گناه، اغما، نردبام آسمان و ... و هم سریال به درد نخور یا با پایان ایرانی مثل نون و ریحون، خداحافظ بچه و پنج کیلومتر تا بهشت و...
یادم میاد هر سال بیشتر فیلما رو می دیدم اما امسال فقط دودکش رو کامل دیدم، اونم فقط به خاطر این که به کارگردانش امید فیلم خوب ساختن داشتم! البته به جز سریال زرد قلب یخی که نصفه نیمه ول کرد رفت...
اما دو نکته از این مجموعه باعث شد که به جای معرفی کتاب، این متن رو بنویسم:
1- چرا شخصیت چادر به سر این مجموعه مادر زن عصبانی هستش، یعنی فقط پیرزنای غرغرو چادر سرشون میکنن. البته مث این که در آخرین قسمت مجموعه، عفت چادر به سر میکنه! اونم فقط به خاطر این که برای پسرش دعا کنه.
2- اما شخصیت روحانی این مجموعه:
صداش داغونه!
ساده لوح تشریف داره!
یا راه رفتن با عبا و عمامه رو بلد نیست یا کلا می خواد خنده دار راه بره...
حدیث و روایت بلد نیست. داستان هایی رو می گه زمانشو بلد نیست. داستان هاش هم اصلا زمان ندارن!
با دیدن خانم ها تا کمر خم میشه...
زیر سوال بردن چادر اون سال هاست که توی صدا و سیما بوده (چادری ها اکثرا تو فیلما یا روستایی یا بی سواد هستن)، مثل این که مورد دوم هم میخوان به فیلم ها و سریال ها اضافه کنن ...
پ.ن.1: بخوانید: وقتی دودکش یک زندگی واقعی در قاب تلویزیون داغ می شود
پ.ن.2: عید فطر مبارک
پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج
دختر کوچولوی شیطون فامیلمون پارسال جشن تکلیف گرفت و امسالم روزه هاشو تا اینجا گرفته! از همون اولم رفتش چادر مشکی گرفتش، بدون این که پدر و مادرش چیزی بهش بگن! مادرش می گفتش که کلاس زبانم میره...
حالا من وقتی ظهر میشه می خوام غرغر کنم که هوا خیلی گرمه و چرا روز تموم نمیشه یاد دختر 10 ساله فامیلمون میفتم!
نزدیکای افطار، یاد مسلمونای شمال اروپا و روسیه میفتم که باید نزدیک 20 ساعت روزه بگیرن!
یاد مسلمونای چینی که حق روزه گرفتن ندارن...
یاد مسلمونای میانماری...
یاد مسلمونای سوری که دم توپ و گلوله هستن و البته یاد مدافعان حرم حضرت زینب (س)...
یاد شیعیان پاکستان که هدف تروریستا هستن...
افغانستان که آمریکا با پهبادها و هواپیماها بهشون حمله می کنه!
یاد بحرینی ها که هنوز آزاد نشدن...
و صد البته مصری های مخالف مرسی که قرضاوی علیه شون حکم جهاد داده!
یا خدا!
فکر می کنم اگه هوای تهران خنک تر بودش، توی عالی ترین شرایط روزه می گرفتم!
پ.ن.1: یادآوری تسنیم: سال های جنگ رو که ماه رمضان در تابستان بود و با زبان روزه می جنگیدند و شهید می شدند که اسلام ناب محمدی برای آیندگان حفظ بشه...
پ.ن.2: تهران که دمای هواش بالاتر از یزد و اهواز و روستاهای کویری و ... نیستش که!
... اللهم عجل لولیک الفرج
پیشاپیش، 15 رمضان، سالروز ولادت امام حسن (علیه السلام) بر همگان مبارک باد ...
اینو هم طراحی کردم....