-
یادش بخیر
شنبه 26 آذرماه سال 1401 21:56
یادش بخیر یه روزایی اینجا می نوشتم... اپلیکشین آموزش زبان دولینگو بعضی وقت ها پیام میزاره که توی 15 دقیقه شبکه اجتماعی چه کاری انجام میدید؟
-
یادش بخیر
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1400 08:38
اونقدر اینجا نیومدم که یادم رفته بود... تیر 84 شروع کردم مجرد بودم و دانشجو، الان مهر 1400 هستش و متاهل. یادش بخیر یه زمانی وبلاگ داشتن مد بود و می رفتن بلاگ اسپات و پرشین بلاگ... الان اینجام و اینستاگرام و سر کار
-
سیزدهم
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1399 11:03
از دین نبی شکفته جان و دل من با مهر علی سرشته آب و گل من گر مهر علی به جان نمی ورزیدم در دست چه بود از جهان حاصل من ولادت امیرالمومنین مبارک
-
رفیق
پنجشنبه 4 دیماه سال 1399 18:10
هر که جز تو رفیق راهم شد باعث جرم و اشتباهم شد دیگر از تو جدا نخواهم شد بهترین یار، یار دیرین است... #شب_جمعه
-
شکر خدا
چهارشنبه 3 دیماه سال 1399 11:13
در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را شکر کان محنت بی حد و شمار آخر شد.
-
ذهن و قلب
سهشنبه 27 آبانماه سال 1399 15:46
تو میتونی یکیو از ذهنت پاک کنی اما بیرون کردنش از قلبت یه داستان دیگست ... فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک
-
کلیپ دوست داشتنی
جمعه 16 آبانماه سال 1399 14:40
مهناز (ساعت 5 عصر، پشت خط تلفن خطاب به مدیر ساختمون): کسی هست؟ مدیر ساختمون (در حال بازرسی از ساختمون آقای پرهام): کسی نیست... صدای مرتضی پاشایی: یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه سینما صبا (رادیو صبا)
-
جوکر
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1399 13:08
چند شب پیش به اصرار بنده خدایی، نشستم فیلم joker رو دیدم. از این فیلم های سیاه و اعتراضی خوشم نمیاد. آخریش شاید "ابد و یک روز" بودش که دیده بودم، شایدم "شکاف". گاتهام، شهر زندگی این افراد اینقد کثیف و سیاه بودش کلا نمی شد بهش گفت شهر! همه جا رو پلاستیک های سیاه آشغال فرا گرفته، همه جا پر از دیوار...
-
ماه صفر
جمعه 4 مهرماه سال 1399 15:02
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند تنها حسین تحویل گرفت ما را
-
عید غدیر
جمعه 17 مردادماه سال 1399 12:40
عید سعید غدیر مبارک باشه بین از خاک بالشتی، به شب ها زیر سر دارد و یا در پاش نعلینی پر از وصله، اگر دارد نبین با چاه خلوت کرده و مأنوس او گشته و همچون وسعت دریاش ، خونی در جگر دارد اراده چون کند مولا، قضا تغییر خواهد کرد علی در سرنوشت عالم امکان اثر دارد... حامد آقایی
-
کتاب
چهارشنبه 8 مردادماه سال 1399 17:04
فعلا زنده م، اما سرم شلوغه اما بهترین جای ماجرا اینجاست که دارم کتاب می خونم. چند تا کتاب دیگه از مصطفی مستور خوندم.
-
کتاب
چهارشنبه 8 مردادماه سال 1399 17:04
فعلا زنده م، اما سرم شلوغه اما بهترین جای ماجرا اینجاست که دارم کتاب می خونم. چند تا کتاب دیگه از مصطفی مستور خوندم.
-
یادها
جمعه 6 تیرماه سال 1399 19:39
نبودن کسی، رفتن کسی مانند قطع شدن دست است... مشکل نداشتن دست نیست؛ مشکل روزهایی است که دست داشته ای... بعد از ابر -بابک زمانی پ.ن.1: بعد از مدت ها برگشتم!
-
دوران ما
جمعه 5 اردیبهشتماه سال 1399 11:16
کرونا که اومد درسته یه عده قیمت ماسک و الکل رو بردن بالا ولی به چشم خودم دیدم مردم به هم کمک کردن... یکی برای راه اندازی سیستم ضد عفونی پول دادش یکی شیرینی دادش برای بیمارستان ها یکی برای بیمارستان ها هویج رایگان داد یکی از کارش زد تا آب هویج بگیره یکی تو خونه ش نشست و ماسک دوخت یکی اجاره خونه عقب افتاده یه خانواده...
-
روزهای قرنطینه
دوشنبه 4 فروردینماه سال 1399 12:04
خونه نشینی عید باعث شدش که رو بیارم به کتاب خونی و تا الان چند تا کتاب رو با هم جلو رفتم... 1- نیم دانگ پیونگ یانگ: دارم مطالعاتم رو راجع به کره شمالی تکمیل می کنم. نویسنده و کتاب هاش رو بعد از قیدار نپسندیدم. 2- لانگ شوت: نقد طنز چند اثر سینمایی مثل هامون، فروشنده، سوپر استار، یک تکه نان و ... 3- گردان نهم: توضیحات...
-
خط بعدی - تولد نامه
جمعه 23 اسفندماه سال 1398 23:35
یه سال دیگه هم گذشت و دوباره اومدم اینجا تولدم رو به خودم تبریک بگم... امسال به اندازه عمرم تجربه کردم. تجربه کارآفرینی،کار، روانشناسی، فکر، کتابخونی، چند بار امام رضا رفتن، خونه نشینی کرونا و ضد عفونی شبونه خیابون ها، سیل و... بودن با کسایی که دوست نبودن و جام گذاشتن و رفتن .... در کل رفقایی که یادشون بود و بهم تبریک...
-
دفترچه
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1398 08:16
یه دفترچه دارم که وقت دور شدن از دوستام، بزرگترهام، همسفرهام میدم بهشون یه یادگاری توش برام بنویسن. یه جمله ای یکی برام نوشته، مهمترینش باشه: نفس کشیدن تو حکومت شیعه به عنوان جوان مسلمان منتظر امام زمان .عج نعمت بزرگیه، قدرش رو بدونیم پ.ن.1: هستم ولی کم هستم. سعی می کنم همه نوشته هاتون رو بخونم. پ.ن.2: باز فصل شلغم...
-
مشهد
سهشنبه 19 آذرماه سال 1398 21:31
جذابیت تمام ایران، مشهدسرسبزتر از خطه گیلان، مشهدقالی سلیمان به گمانم می گفت:من عبد تو ام قطار تهران-مشهد
-
مشهد
سهشنبه 7 آبانماه سال 1398 09:38
جنون یعنی کسی در شهر خود سر می کند اما ... دلش در کوچه های دور شهر مشهد مانده آواره شهادت امام رضا (ع) تسلیت
-
امتحان...
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1398 18:42
خدا بعضی اوقات بد جور امتحان می گیره ... اینقدر سخت که نمیشه بدون کمک پاس ش کرد. دارم میرم مشهد ... یه مدت باز هم نیستم!
-
یادگاری آدم ها
جمعه 29 شهریورماه سال 1398 09:51
آدما دارن دور و ورت رد میشن و گاهی روت یادگاری می نویسن بعد تو نمی دونی واسه آدمایی که روت یادگاری نوشتن دلت تنگ شده یا ازشون متنفری! بابک زمانی بعد از ابر
-
سکوت ...
شنبه 23 شهریورماه سال 1398 18:01
هر جا به این دو تا غزل حافظ عمل نکردم، یه ضربه خوردم حتی از بهترین دوستام: حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست / که آشنا سخن آشنا نگه دارد و دردم نهفته به ز طبیبان مدعی / باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
-
فدا کردن علاقه
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1398 12:49
بعضی وقتا به حرف هیچ کس گوش نمیدیم و تجربه ها رو نادیده می گیریم، اون قدری که بقیه کم کم میگن ولش... این وسط باید یه چیزی کسی بیاد کمک: یه دوست، یه فیلم، یه کلیپ، یه حرف، یه زیارت، یه روانشناس، یه دکتر، یه بقال و ... ینی اگر خدا دوستتون داشته باشه، یهو میزاره وسط راهتون... برای من هم داشت اتفاق میفتاد که یهو برای...
-
فکر
جمعه 11 مردادماه سال 1398 09:05
بعضی وقت ها فکر می کنم به گذشته، به قبل از این که کاری رو شروع کنم، زندگی م چطور بودش؟ زندگی م قبل از داشتن گوشی زندگی م قبل از شروع دوستی با کسی و خیلی چیزهای دیگه... نمی دونم چرا یادم نمیادش!!!
-
راه گم کرده ...
سهشنبه 25 تیرماه سال 1398 10:09
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
-
شیراز گردی
شنبه 22 تیرماه سال 1398 09:23
اومدم شیراز... بعد از سی سال رفتیم خونه ای که زندگی می کردیم. همه چی عوض شده بود و خونه های زمینی شده بودن آپارتمان! اما کسی رو که می خواستیم پیدا کردیم. واقعا شیرازیا مهمون نوازن. کلی تعارف کرد ولی ما نموندیم.
-
راه گریزی هست؟
جمعه 24 خردادماه سال 1398 11:26
- اون دنیا اون پایین، چی کار می کردی؟ - سخت بود آقا، خیلی سخت. - خب، تو چی کار می کردی؟ - منتظر بودم آقا. - منتظر چی بودی؟ - منتظر کسی که می گفتند یک روز بهشت رو با خودش میاره... برداشتی از نمایش هل من محیص از کتاب عشق در پیاده رو، نوشته مصطفی مستور پ.ن.1: یه چند وقته که سرم شلوغه، بعضی وقتا دوستام میگن راه ت رو توی...
-
کفر نعمت
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1398 16:54
یادداشتی قبلا نوشتم درباره خطبه 27 نهج البلاغه که به خطبه جهاد معروف هستش ( اینجا )، نوشتم که همه خطبه رو می خونن برای قسمت واجب بودن جهادش و کسی ازقسمت آخرش نمی گه. دیروز همینطوری داشتم دنبال چیزی می گشتم که به خطبه 70 رسیدم، این خطبه رو سحرگاه روزی که ضربت خوردن گفتند: "در حالى که نشسته بودم، خواب چشمان مرا...
-
گزارش یک تصادف
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1398 16:54
امروز توی یه تاکسی روی صندلی جلو نشسته بودم و سرم توی گوشی بودش و تاکسی داشت توی اتوبان می رفت که سرم رو از روی صفحه گوشی بلند کردم، دیدم پراید جلویی ما که بین دو تا کامیون بود رفت توی چرخ کامیون سمت راستی و یه دو تا چرخ وسط اتوبان خورد و من تموم مسافراشو دیدم. کامیون سمت راستی هم رفت به سمت چپیه! کامیون سمت چپ هم از...
-
زیر چتر سبز باران
جمعه 30 فروردینماه سال 1398 19:52
زیر چتر سبز باران برگ لرزان درختان آید به یادم دوباره کوچه باغ پرسه ها مان می تراوید از نگاهت شور وشرم کودکانه می سرودم زیر باران از نگاه تو ترانه اگر از آنهمه شوق و آرزو مانده در قلب تو هم بگو بگو زمزمه کن همه را به گوش من تا بگیرم بوی باران گل همیشه بهار من بیا با گل خنده کنار من بیا تا همه هستی ام از حضور تو گل کند...