روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

باب الصغیر-قسمت اول

بعد از نماز در مصلی حرم حضرت رقیه (س)، با این که نیم ساعت وقت داشتم به سمت محل ایستادن اتوبوس حرکت کردم اما این بار از مسیر دیگه ای.


یه ربعی اونجا بودم تا این که بلاخره بقیه هم اومدن و بعد ده دقیقه بلاخره حرکت کردیم به طرف هتل...

شانس اوردیم با هتل هماهنگ شده بود وگرنه اگه ساعت 2 و نیم به بعد میومدیم، ناهار هم بهم نمی رسید و باید گشنه پلو می خوردم مثل صبحونه.

ناهار، برنج بود با ماهی که به گفته مسئول اردو طبخ عربی شده بود و زرد رنگ بود به همراه مخلفات...


قرار شد ساعت چهار بریم قبرستان باب الصغیر. بعد ناهار یه خواب حسابی زدم،تا ساعت 3 و ربع... بعد آماده شدم برای بیرون رفتن که به جاش تا ساعت یه ربع به چهار داشتم شبکه المنار و شبکه پنج خودمون رو می دیدم. ساعت حدودای چهار بود که راه افتادیم، نیمی از راه مشابه مسیر صبح بودش که به بازار حمیدیه می رفت.


مقصد قبرستان باب الصغیر بود، اونجا هم تقریبا شلوغ بود به خصوص که دستفروش ها هم زیاد بودن. ازشون دوازده تا جوراب خریدم، اونم با پنجاه درصد تخفیف... (با روش های چونه زنی!)



از باب الصغیر عکس های زیادی گرفتم که در زیر مشاهده می کنید:


اول از همه، خود قبرستان:




در این قبرستان افراد مهمی دفن شدن که علاوه بر شخصیت های مهم شیعه، معاویه هم در اونجا دفن شده...


از در که وارد شی رو به روت، قبور مطهر ام کلثوم دختر امام علی (علیه السلام) و سکینه دختر امام حسین (علیه السلام) هستش...



بعد از خروج از اونجا، درب دیگری جلوتر وجود داشت که به قبرستان اصلی باز می شه:


و در اون افراد زیر دفن هستن:




ادامه داره...

نظرات 1 + ارسال نظر
Dr.D.R چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:07 http://www.medic.blogfa.com

سلام
وب بسیار خوبی دارید تبریک میگم
به وب من هم سربزنید
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد