ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بعد از زیارت حضرت خوله (س)، برای دیدار با شیخ محمد نصار، مسئول بنیاد شهید منطقه دشت بقاع ، به این مرکز رفتیم.
در بدو ورود، مسئول گروه اعلام کردش که در این قسمت از سفر، عکس برداری ممنوع هستش. از بیرون نگاهی به ساختمون کردم. روی ساختمون، همون آرم "بنیاد شهید" ایران بودش. کنارش هم نوشته بود: "موسسه الشهید"
پس از سلام و احوال پرسی با شیخ و کارکنان موسسه، به اتاق کنفرانس رفتیم.
نشستیم روی صندلی ها. ازمون با آب و چای و میوه پذیرایی شد.
شیخ محمد نصار صحبت هایی کرد که اهمش این هاست:
* در گذشته دشت بقاع تابعیت سوریه رو داشته. (نفهمیدم دقیقا چه سال هایی رو میگه)
* از سال 1982 در این منطقه، 400 نفر به شهادت رسیده اند.
*گستگی شیعیان لبنان قبل از وقوع انقلاب اسلامی در ایران بسیار زیاد بوده. به برکت ولایت فقیه این وضع تغییر کرده.
*برادر شیخ در جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، با شهید دکتر چمران بوده و در آن جا به شهادت میرسه.
*تنها گزینه و نجات بخش شیعیان لبنان، ولایت فقیه هستش.
* دعای ما این است که، ما را به صورت انسان واقعی محشور بفرما.
* در جریان جنگ سی و سه روزه، هوا در منطقه دشت بقاع خیلی گرم بوده. حملات هم دیگه بدترش کرده.
* ساختمون بنیاد شهید (که پشت حرم حضرت خوله (س) بود) رو اسرائیل به شدت بمبارون کرد. (تازه داشتند گود برداری می کردن)
*حضور غیر لبنانی و علی الخصوص ایرانی ها در حزب الله لبنان ممنوع هستش.
*این موسسه به دانش آموزان ممتاز شهدا برای تحصیل در دانشگاهی مث دانشگاه آمریکایی بیروت کمک هزینه میدهد.
* شیخ احادیث مختلفی رو جمع کرده و چاپش کرده. بچه های شیعه این احادیث رو حفظ کرده اند. (کتابش رو به ما هم داد.)
شیخ مدتی ایران بوده برای تحصیل در حوزه علمیه، به همین خاطر کمی به فارسی تسلط داره...
بعد از پایان دیدار با شیخ به دفتر کارش رفتیم و اونجا هم باهاش کمی حرف زدیم و سوالاتی پرسیدیم.
شیخ در آخر به ما شال زرد رنگی داد که یک طرفش، آرم حزب الله داشت و طرف دیگش آرم بنیاد شهید حزب الله رو.
بعد از خروج، سوار اتوبوس شدیم و به سمت برنامه بعدی رفتیم.
ادامه داره...
سلام . دفعه اولی که به بلاگت سرمیزنم راستش یه کم گیج شدم اول فکر کردم خاطره مینویسی اما انگار نه...
سلام.. منظورم این نبود که نوشته هات عجیبه..
اینکه با این آدمها برخورد کردی برام عجیب بود. اخه فکر کردمن به سفر سیاحتی با کاراوان و ساده است.