روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

صبحی با حافظ

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم
روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم

نظرات 3 + ارسال نظر
dani یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:55 http://www.jnew.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
وبلاگتان خیلی جذاب و زیبااااست معلوم است که زیاد وقت صرف آن کردید
وبلاگی تازه تاسیس کرده ام خوشحال میشم سری بزنید ونظرتان را بگوئید

www.jnew.blogsky.com
منظر حضور زیبایتان

یلدا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 http://www.dokhtaresarma.blogsky.com

سلام تبادل لینک رو هستم... راستی من عاشق این شعر حافظم.. البته بیشتر غزلیاتش رو حفظم.. اما این غزل یه حال دیگه ای داره

شعرش حرف نداره

مثنوی خیال یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 http://masnavikhial.blogfa.com

یه موقعی دفتر ششم.هفتم و.. مثنوی معنوی و حالا حافظ
تفأل زدن به حافظ اونم اول صبحی... خدا خودش کمک کنه
همیشه با خوندن اشعار حافظ و مولانا یه حسی قشنگی بهم دست میده که خیلی این حس رو دوست دارم
ممنون به خاطر انتخابتون
در ضمن عکاسخونه هم مبارک امیدوارم بهترین ها رو توی اون ثبت کنید
امشب دعا یادتون نره

خیلی ممنون از لطفتون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد