روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

صبحی با مسیح - مهتاب

پرده ای از پرند سیم اندود ... ماه بر دوش شام گسترده


روشن و دلکش و خیال انگیز ... وز نسیم شبانه افسرده


و اندر اعماق آشیانه خویش ... سر خود مرغ حق فرو برده


یاد بیداری و تلاش و سخن ... از خیال زمانه بسپرده


نیمی از شام هجر بگذشته ... صحبت غم بجانم آورده


خواب بگریخته ز دیده من ... دامن از اشک چشم پر کرده


لیک با رنج جانگداز فراق ... روح باز از غمش نیازرده


یاد مهر حیات بخش مهم ... زنده می دارد این تن مرده


لوله حاوی او چراغ است ... نور بر شام هجر بسپرده


یا رب از جور دهر برهانش ... تا که برهاند این سرا پرده



شعر: امام موسی صدر

1344/8/7 - اصفهان




پ.ن.1: اسم شعر مهتاب هستش.


پ.ن.2: روی در اتاقمون این عکس امام موسی صدر رو زده بودم ... افراد کمی بودن که می شناختنش! یکی هم یه بار اومد گفت، اتاق بچه های لبنان!


پ.ن.3: سرهنگ قذافی که این روزا کارش تموم شد هستش و دیگه کسی به سرهنگ نامه نمی نویسه (همه دارن دنبالش میگردن!) امیدوارم هر چه زودتر امام موسی صدر پیدا بشه ... اللهم فک کل اسیر


پ.ن.4: اللهم عجل لولیک الفرج



نظرات 1 + ارسال نظر
مثنوی خیال چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 http://masnavikhial.blogfa.com

سلام . شعر قشنگ و پرمحتوایه
وقتی خبر سقوط قذافی رو شنیدم خیلی خوشحال شدم. یاد امام موسی صدر افتادم... جالبه بدونید من با همکارام دیروز به هم قول دادیم که شب احیاء برای زنده بودنش دعا کنیم
دیشب وقت دعا خوندن تصویر معصوم و پرابهتش جلوی چشام رژه می رفت. نمی دونم چرا یه احساسی بهم میگه زنده ست


یه سوال: سفر شما خیلی برام جالبه نمی دونم در قالب چی و با چه عنوانی این سفر رو داشتید. مصاحبه با موسوی زاده و دیگر مسئولان یه خورده ذهنمو قلقلک میده
ببخشید حس خبرنگاریه دیگه...

سلام.
یه اردوی دانشجویی بودش برای دانشجوهای سراسر کشور.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد