روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

کلیسای حریصا، جونیه

راهنما صبح ساعت 8 بیدارمون کرد برای صبحونه.


صبحونه عبارتند از پنیر، مربا، یه نوع صبحونه لبنانی (که با پنیر و نون درست می شه و تو روغن سرخش کردن)، آبمیوه های لبنانی خالص (سیب، انبه، مخلوط هفت میوه) و تخم مرغ. هر کس، یکی از انواع صبحونه رو انتخاب کرد. 

راهنما گفتش، از غذا تا مدت ها خبری نیست! یه چیزی برای خودتون بردارید! در ضمن قرار بود شب در مراسم جشن پیروزی حزب الله شرکت کنیم.


ساعت 9 بود که بیرون اومدیم. به سمت جونیه و کلیسای حریصا که در شمال بیروت هستن رفتیم.

خیابون ها در حد خیابون های اروپایی، شیک و کلاس بالا بودن ... ماشین ها مدل بالا بودن و عکس عربستان همه شون سالم بودن! (انگار سعودی ها پول تعمیر و صافکاری ماشینشون رو ندارن!)


همه این ها، عکس خیابون های جنوب بیروت،ضاحیه، بودن که دیشب دیدیم. آسمون خراش ها با آپارتمان های چندین طبقه اون محله فرق زیادی داشتن.


با این که تو لبنان خبری از انقلاب نبود، اما روی ساختمونی نوشته بود: الشعب یرید الاسقاطه ... (بقیه ش رو به خاطر سریع رد شدن از اون محل نتونستیم بخونیم)


به منطقه مورد نظر رسیدیم. راهنما توضیح داد که این کلیسا رو تازه فرانسویا برای مارونی ها ساختن. مجسمه ی حضرت مریم (س) رو هم ساختن. برای رفتن به اونجا باید سوار تله کابین شیم. این منطقه در دست مسیحی های مارونی هستش.

در ضمن گفت به خاطر کاری که چند سال قبل یه ایرانی کرد، دیگه ایرانی ها رو برای رفتن پیش مجسمه حضرت مریم(س) راه نمیدن.


میکرو باس سوری گوشه ای پارک کرد و ما به سمت مجموعه ی فروشگاهی رفتیم که طبقه سومش تله کابین بودش. طبقه دوم یه فروشگاه پوشاک بودش که داخلش نرفتیم.


بلیط خریداری شد. با سه تا از دوستام یه تله کابین سوار شدیم. تله کابین به سمت کلیسای حریصا راه افتاد.

تله کابین در بعضی نقاطش از کنار خونه های آپارتمان ها رد می شد. بعضی از مردمش بی خیال کنار تراس خونه وایساده یا نشسته بودن!!!

تله کابین بعد از عبور از روی خونه های بیروت، از روی جنگلی گذشت و بعد چند دقیقه به ایستگاه اول رسید.

پیاده شدیم. تا رسیدن باقی گروه فرصت داشتیم از منطقه عکس بگیریم. توریست زیادی اومده بود، همن طور ایرانی های زیادی رو اونجا دیدیم.

از اون بالا منظره جالبی دیده می شد... از پایین، مدیترانه بعد بیروت، بعد جنگل، در آخر هم جونیه


بعد اومدن همه گروه، سوار تراموایی شدیم که شیب کوه رو بالا می رفت تا به کلیسا برسه. تراموا وسط راه گیر کرد. بچه ها شروع کردن به مسخره کردن. بعد یه دقیقه دوباره تراموا دوباره راه افتاد. مسبر شاید یه دقیقه هم نباید طول می کشید.


پیاده شدیم. کلیسا رو دیدیم. مجسمه پشت به ما وایساده بود.

مدتی وایسادیم و چون اجازه ورود بهمون ندادن با همون تراموا برگشتیم پایین.

دوباره تو ایستگاه اول و کنار رستوران.

بعد مدتی عکس برداری، با تله کابین به پایین برگشتیم.


به بیروت که برگشتیم، سوار میکرو باس شدیم تا بریم برای بازدید از صخره های افسانه ای بیروت.



ادامه داره...


پ.ن: عکس ها رو میزارم تو فتو بلاگ.

نظرات 1 + ارسال نظر
یلدا یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:37 http://www.dokhtaresarma.blogsky.com

الان اومدی خاطرات مینوسی یا هنوز اونجایی؟

مسافرتم اوائل مرداد ماه بودش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد