ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بعد از بازدید از جونیه سوار میکرو باس شدیم و به سمت سواحل بیروت به راه افتادیم...
میکرو باس پس از طی مسیری، وارد جاده ساحلی شد، این جاده از شمال تا جنوب لبنان کشیده شده و طولش حدودا 200 کیلومتر هستش.
در امتداد جاده ساحلی، به دانشگاه آمریکایی بیروت رسیدیم که نزدیک دریا بودش، مطرح ترین دانشگاه لبنان هستش... راهنما درباره تحصیل تو این دانشگاه توضیح داد، همانطور که حدس می زدم، فنی و مهندسیش قوی نیست.
راهنما درباره هزینه های تحصیل حرف می زد که گفت این دانشگاه استخری داره که 24 ساعت باز هستش.
مقایسه می کنم با فردوسی که به زور توی هفته استخر شنا برای دانشجوها باز هستش! (اونم بعد چندین سال که طول کشید بسازنش)
دانشگاه آمریکایی بیروت رو رد می کنیم، می رسیم به دور برگردونی که کنارش یه ارتشی روی یه ضد هوایی پشت به دریا نشسته.
به بچه ها به شوخی میگم: گارد ساحلیه اما پشت به دریاست، رو خشکی ماشینا رو میزنه.
کمی جلوتر تانکی کنار خیابونی هستش. همه این ها برای اینه که دوباره جنگ داخلی پیش نیاد!!!
دوربینمو از تو ساکش در میارم و می خوام از مناظر اطراف عکس بگیرم که دو تا اتفاق میفته، اول این که به ایست بازرسی ارتشه و این که یه راننده لبنانی بهم علامت میده که عکس نگیر.
مدتی که میگذره، میکرو باس به سواحل معروف بیروت میرسه. ازش خارج میشیم.
گشت ساحلی رو می بینم که سوار موتور این ور و اون ور می رفتن. تعدادی هم ایرانی اونجا بودن. شرجی بودن هوا میزنه تو سرم.
هر کس برای خودش جایی رو برای عکاسی انتخاب می کنه.... چند نفری به فارسی داد میزنن عکس فوری میگیرم، عکس فوری میگیرم.
یه مدتی می گذره...
آقایی با ریش زرد جلو میاد و با فارسی دست و پا شکسته و ته لهجه ای شاید فرانسوی، بهمون انجیل میده. انجیل با یه چاپ عالی، هر چهار تا انجیل مورد قبول کلیسا. قبلا تو اخبار بیست و سی در این باره شنیده بودم...
بهش میگیم بازم چیزی داری، میبرتمون سر وسایلش. چند تا کتاب دیگه بهمون میده. یه دی وی دی فیلم که درباره حضرت مسیح (ع) ساخته شده هم بهمون میده. (به 8 تا زبان دوبله شده بود)
کنار وسایلش، بسته های شیر هم بود.بهش گفتیم اینا برای کیاست؟ گفت اینا رو میده بچه ها.
کمی جلوتر هم خانمی که کمی چاق بود داشت با خانم های ایرانی سر دادن انجیل بهشون بحث می کرد.
انجیل و باقی چیزها رو میگیرم و دوباره به منظره های ساحلی برمی گردم. کمی بعد همه با هم راه میفتیم برای بازگشت به میکرو باس...
انجیل قبلا مقداریشو رو از روی انجیل برنابا که توی خونه مون داشتیم خوندم، میزارم کنار، باقی کتابا درباره هدایت شدن و این جور چیزاست. بچه ها میگن اگه قرآن رو این طوری پخش می کردیم همه جذبش می شدن.
ادامه داره...