ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بعد از ناهار سنگینی که تو معطم الجواد زدم، و آروم حرکت کردن میکرو باس تو خیابون های بیروت و همچنین خستگی از صبح، حسابی کلافه شده بودم.
میکرو باس توی یکی از خیابون ها نگه داشت، راهنما اعلام کردش که اینجا مزار شهدای مقاومت هستش، عکاسی از خیابون و در و اطراف برابر هستش با بازداشت!!! عکس هاتون فقط داخل مزار بگیرید... منم دوربین برنداشتم!!!
پیاده شدیم.
از خیابون که دو باند بیشتر نداشت عبور کردم.
اول چشمم به آرم حزب الله روی دیوار خورد و بعد رو به روی خودم، آرم امل رو دیدم. مجلس اعلای شیعیان لبنان کنار مزار شهدای حزب الله بودش... عکس نبیه بری و امام موسی صدر هم اونجا بودش.
داخل شدم ... چشمم به قبر عماد مغنیه افتاد (چون بیشتر تزئین شده بود) به سمتش رفتم. اکثرا به همون سمت رفتند.
بعد فاتحه خونی برای حاج رضوان، دنبال قبر سید هادی نصر الله گشتم، چون پیداش نکردم از راهنما سراغشو گرفتم. جایی نزدیک قبر حاج رضوان (سمت راست قبر بالا) رو نشونم داد.
دور و بر گشتم، قبرها چند تایی مال سال 2008 بود، چند تایی از جنگ سی و سه روزه، گمنام بودن، چند تایی هم قبر بچه هایی بود که توی حملات اسرائیل شهید شده بودند.
بعد فاتحه خونی رفتم یه گوشه بشینم که برق رفت... توی ضاحیه، برق هر چند ساعت یکبار، چند دقیقه ای قطع هستش. (به خاطر تراکم جمعیت بالا و نرسیدن برق به همه) با قطع برق، هوا گرم تر شد...
دیدم بچه ها هر کدوم سر یه قبرن، گشتم دنبال شهیدی که دور و برش خلوت تر باشه تا باهاش درد دلامو بگم. باهاش قرار گذاشتم و قول دادم که قولم بهش مث قولم به شهدای فکه نباشه.
در اخر چند تایی عکس یادگاری با مزار عماد مغنیه انداختیم و بیرون اومدیم. سوار میکرو باس شدیم.
به محل اقامت برگشتیم و خودمون رو برای حضور در جشن اون شب حزب الله آماده کردیم.
عکس های گلزار شهدای مقاومت اسلامی رو از اینجا ببینید...
ادامه داره...
سلام
جالب بود
دعا کنید ما هم توفیق زیارت حضرت زینب و رقیه علیه السلام نصیبمان بشه
یا علی