روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

یه خاطره از گذشته!

مدرسه که بودیم یه سال ناظم مدرسه قانون جدیدی گذاشت...

قرار شد زنگ تفریح که تموم شد، یه زنگ زده شه و مث بازی مجسمانه (یادم نمیاد اسمش همین بود یا نه!) همه هر جوری هستن وایسن تا زنگ دم هم زده شه و ملت آزاد شن که برن سر صف وایسن!

یعنی اگه داشتی والیبال بازی می کردی و توپ داشت میومد تو زمینت و می تونستی دفعش کنی، همون وقتم زنگ زده می شد، دیگه کاری نمی تونستی بکنی!

تو همون سال اتفاقای جالبی افتاد، مثلا یه بنده خدایی دست کرد تو جیب جلوی یه نفر دیگه، همون وقت هم زنگ خورد... مچ طرف گرفته شد، گرچه همه می دونستن که طرف از رو شوخی این کار رو کرده!

یا بنده خدایی می دوید که زنگ خورد، طرف هم میخکوب شد!!!


بهش فکر می کنم یاد سریال ساعت برنارد میفتم که هر وقت می خواست می تونست زمان رو نگه داره و یکی رو نجات بده یا بره تقلب کنه!!!


اگه همچین چیزی بود که زمان رو نگه داره و دست آدمای دیوونه جنگ هم نمی افتاد، احتمالا جنگی هم الکی رخ نمی داد!!!


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 8 + ارسال نظر
مهاجر دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 16:52

کاش زندگی واقعی هم مثل وبلاگ ها بود!ادم هرچی بزرگتر میشه ظلم های عیان تر میبینه و نمی تونه کاری بکنه

افسانه چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:05 http://gtale.blogsky.com

سلام

چه قانون جالبی بود

افسانه پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:02 http://gtale.blogsky.com

سلام برادر خوبم

بگذر از فرزند و جان و مال خویش / تا خلیل اللّه ِ دورانت کنند

سَر بِنه بر کف، برو در کوی دوست / تا چو اسماعیل، قربانت کنند . . .

عید قربان مبارک

اشکان جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:54 http://www.a5hkan.blogsky.com

این حسرت است که در دلم نشسته از سوی تو....

هر چه خودم را به بی خیالی میزنم نمیشود ، نمیتوان از تو گذشت،

نمیتوان به هوای نبودنت در ساحل بی قراریها نشست ،

تنها میشود بی تو ،

افسانه یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:38 http://gtale.blogsky.com

سلام

او که می رود
نمی فهمد
اما آنکه بدرقه میکند
خوب می داند
کاسه ی آب معجزه نمی کند

تسنیم سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:28 http://www.taasnim.persianblog.ir

سلام
من این جملتونو نفهمیدم:
دست آدمای دیوونه جنگ هم نمی افتاد
------------------------------------
کاش زمان تو همون دوران کودکی می موند و دیگه جلو نمی رفت...

الیاس سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:50 http://yakarbala-yakarbala.blogsky.com

چه جالب!!!
منم خیلی وقتا به ساعت برنارد فکر کردم.مخصوصا روزایی که خوابم میومده و کلاسم داشتم!!

افسانه پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:05 http://gtale.blogsky.com/

سلام

نازد به خودش خدا که حیدر دارد / دریای فضائلی مطهر دارد

همتای علی نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد

پیشاپیش عید غدیر خم بر شما و خانواده ی محترم مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد