روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

چشم ها رو باید شست!

چند سال یکی از دوستام توی خیابون راه می رفته که میون کولی ها یه بچه به نظرش آشنا میاد. بچه شبیه به برادر زاده ای که چند سالی بودش که گم شده بود. بچه رو با اسمش که علی بوده صدا می کنه و بچه هم اون رو می شناسه و از کولی ها جدا میشه.

کار به دعوا می کشه و کولی ها میگن این بچه ماست. پلیس میاد و آخرش گم شده ای به خونه ش برمی گرده!


میگم اگه چشمامونو باز کنیم شاید میون چیزای بی اهمیت بتونیم چیزی رو پیدا کنیم که هم خودمون و هم دیگران رو شاد کنیم.


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 4 + ارسال نظر
............. دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 17:46 http://aramesh-sabr.blogfa.com

منم از وقتی چشمامو باز کردم زندگیم ............
زیبا شده

افسانه دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 18:31 http://gtale.blogsky.com

سلام

شاید سهراب بهتر بود بگوید چشمها را به روی حقایق باز باید کرد
و چشمها را باید بست تا نبینی روزگار بی مهری را


اللهم عجل لولیک الفرج

مریم سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 http://www.joreyeeazeshgh.blogfa.com

عجب.......

فاطمه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 17:55 http://khodaakharinfaryad.blogfaco

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید!!!!!!!!!!!!!
زیارتتون هم قبول.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد