ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چند سال یکی از دوستام توی خیابون راه می رفته که میون کولی ها یه بچه به نظرش آشنا میاد. بچه شبیه به برادر زاده ای که چند سالی بودش که گم شده بود. بچه رو با اسمش که علی بوده صدا می کنه و بچه هم اون رو می شناسه و از کولی ها جدا میشه.
کار به دعوا می کشه و کولی ها میگن این بچه ماست. پلیس میاد و آخرش گم شده ای به خونه ش برمی گرده!
میگم اگه چشمامونو باز کنیم شاید میون چیزای بی اهمیت بتونیم چیزی رو پیدا کنیم که هم خودمون و هم دیگران رو شاد کنیم.
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج
منم از وقتی چشمامو باز کردم زندگیم ............
زیبا شده
سلام
شاید سهراب بهتر بود بگوید چشمها را به روی حقایق باز باید کرد
و چشمها را باید بست تا نبینی روزگار بی مهری را
اللهم عجل لولیک الفرج
عجب.......
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید!!!!!!!!!!!!!
زیارتتون هم قبول.