والله که شهر بی تو مرا حبس می شود .... آوارگی کوه و بیابانم آرزوست
چجوری باید برسم به تو با کدوم تاکسی با کدوم مترو
با کدوم بلیط با کدوم قطار پایان میگیره فصل انتظار؟
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج
علمدارم ...
نیزه زار آمده ام یا تو پر از نیزه شدی
تیر باران که شدی یاد "حسن" افتادم ...
اللهم عجل لولیک الفرج
آمدم بهر گدایی ثمرم بخشیدی
بر دل نوکر خود جود و کرم بخشیدی
راستی نیست تو را شمع و چراغ و حرمی
نکند سائلی آمد و حرم بخشیدی؟
السلام علیک یا حسن بن علی (علیه السلام)
عیسی آمد به در خانه دمت را دادی
موسی آمد ز کرم بیش و کمت را دادی
یک شب جمعه حسن جان دم صبحی انگار
یک نفر بی حرم آمد، حرمت را دادی
من پیر شدم، دیر رسیدی، خبری نیست
مانند من آسیمه سر و در به دری نیست
بسیار برای تو نوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه، ولی نامه بری نیست
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
بگذار تبر بر کمر شاخه بکوبد
وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست
تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متاع دگری نیست.
شاعر: ناصر حامدی
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج
یه وقت هایی هستش که به گذشته ت نگاه می کنی، می بینی که روزها و ماه ها غصه دار موضوعی بودی... وقتی به موضوع نگاه می کنی، می بینی که موضوع دیگه اهمیتی نداره و تموم شده.
شاید خنده دار هم باشه که چرا اون همه غصه خوردی و عمرت رو هدر دادی...
دوستی می گفت که اگر به خاطر موضوعی غصه دار شدی، فکر کن که الان چندین سال ازش گذشته و موضوع بی اهیمت شده ... حالا بهش بخند.
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
(خیام)
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج