روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

ایران آرامش میخواهد دعا کنید(۶)

صحنه ی نهم: 

زمان: یکی از همین روزای خدا 

مکان: اتاق خودمون 

 

یه میوه تو دستم بود (فکر کنم توت فرنگی) رو به هم اتاقیم کردم گفتم: 

من اینو با هر چی تو یخچاله (خالی نبود) مجانی بت میدم؛ فردا میای توی کلاسمون منو تایید کنی؟ یا در آینده توی یه انتخابات بهم رای بدی؛ فقط به خاطر اینکه من اینو بت همین جوری دادم. 

 

(...سکوت و لبخند...) 

 

........ 

باور کنید ملت ایران احمق نیستن (توهین از این بالاتر) به خاطر سیب زمینی؛ وام عقب افتاده؛ کت و شلوار و ... به کسی رای بدن؟  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
شبنمکده پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 http://www.abaei.persian.ir

هر جا که خر است خر سواری هم هست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد