روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

ایران آرامش میخواهد دعا کنید(۱۱) - روایت فوق معتبر + ذکرای وارده

یک روایت معتبر  

 

صحنه ی شانزدهم: 

زمان: شب قبل انتخابات

مکان: اتوبوس حرم برگشت به دانشگاه  

 

داشتم میرفتم سوار یکی از اتوبوساشم؛ یکی از بچه ها دستمو کشید منو برد تو یکی از اتوبوسا. 

 

سه تا سرباز بیرون کنار ایستگاه وایساده بودن. 

 

شروع شد.... 

 

ای ول ای وله / ای ول / احمدی اوله/ ای ول 

احمدی احمدی حمایتت میکنیم.  

... 

یه دو تا وریم ته اتوبوس بود شروع کرد به داد و هوار. 

 

سربازا لبخند زدن اما یکیشون گفت برید بعد شعار بدید 

 

اتوبوس حرکت کرد.  

احمدی احمدی حمایتت میکنیم. 

ای ول ای وله / ای ول احمدی یله/ ای ول 

احمدی دوست داریم. 

 

این سر و صداها باعث شد موتور سوارا و ماشینا شیر شن و عکسا رو بیارن بیرون. 

 

ملت همین جوری هاج و واج نگاه میکردن.  

 

 

اون مخالفا شروع کردن به فحش دادن. (اینم از دوستان با ادب)  دعوا شد. جدا کاری شروع شد. 

 

یهو یکی داد زد:  

درود بر مخالف من 

 

پ.ن: فهمیدیم کی طرفدارای مذهبیش بیشتره!!!!!!!! 

  

 (۳ در برابر ۵۰ تو دو تا اتوبوس) 

 

پ.ن.۲: اینام ذکر بعد از زیارت

  

ادامه داشت؛ ادامه داره .........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد