روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

به سوی حرم

اتوبوس به سمت هتل پیش میرفت........ حاجی هم داشت مداحی میکرد........ 

 

توی همون حال اول گنبد مولا علی(ع) رو دیدیم........ بعد هم قبرستان دارالسلام، بزرگترین قبرستان روی زمین رو..... 

 

ساعت 11 به وقت عراق به هتل رسیدیم........ نماز رو همون جا وسط هتل خوندیم.... بعد اتاق ها رو تقسیم کردن........ افتادیم طبقه ی دوم.......... هنوز ملت شروع به جابه جا کردن وسایلشون نکرده بودن که برق رفت....... فهمیدیم نمیشه به آسانسور زیاد اعتماد کرد.... 

 

وسایلو تا برق بیاد بردم بالا........ البته برق زود وصل شد، یعنی طبقه اول بودم که وصل شد....... 

 

بعد هم شام........... 

 

قرار شد صبح زود قبل نماز حاجی بیدارمون کنه و بریم حرم امیرالمومنین(علیه السلام)........ 

 

صبح زود حاجی ما رو جا گذاشت و با یه سری رفت حرم........ 

ما 5 نفر هم یه چند دقیقه مونده به اذان از هتل رفتیم بیرون........... یه چرخ رای مادربزرگم گرفتیم که تا دم ایست بازرسی دوم حرم برد......... (1000 تومن) 

 

نزدیک بازار که چسبیده به حرم یه ایست بازرسی هست......... بعد بازار که شروع محوطه ی حرم هست یه ایست بازرسی ........... و بعد هم که حرم هست، یه ایست بازرسی دیگه که خیلی گیره........... 

 

ادامه داره............

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد