روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

سامرا

 درگذشت عبدالعزیز حکیم، به تمام شیعیان و ملت عراق تسلیت باد و اما سامرا: 

 دیوار های حائل و تفرقه:

هر چه به سامرا نزدیک تر میشدیم، دیوار های حائل بیشتر میشدن، حاجی میگفت اینا رو آمریکاییا گذاشتن. قبلا خیلی بیشتر بودن و الان کمتر شدن.  

 

میگفت: بعضیا نمیخوان شیعه و سنی اتحاد داشته باشن، به همین خاطر این دیوارا رو گذاشتن تا بگن یا شما تروریستین یا اونا که خونشون این جاست (یا اونا که پشت دیواران).... 

 

میگفت: شهر سامرا خیلی زیباست ولی شما از اون زیبایی فقط دجله رو می بینید و دیوارهای حائل شهرو....... 

  

سامرا:

بلاخره گنبدی رو دیدیم که طلا نبود..... 

 

پس از مدتی دجله نمایان شد ....... اتوبوس ها تو سامرا میرن توی یه گاراژ، بعد زائران باید تا حرم که چیزی حدود 10 دقیقه بدون احتساب ایست بازرسی هاست راه برن......... 

 

اتوبوس نگه داشت و ما پیاده شدیم..... حدودا دو ستون خانم و آقا شدیم و راه افتادیم....... 

 

توی راه فقط پلیس شهر واسم جالب بود که "تدخل سریع" با عکس یه عقاب آرمش بود، و الا بقیش دیوار و مردم بودند......... 

 

تو ایست بازرسی زیاد معطل نشدیم........ اما برای خانمها با توجه به گیر بودن مسئول بازرسی زنانه خیلی معطل شدیم....... مجبور شدیم یه بیست دقیقه ای هم اونجا صبر کنیم، و شیعه های  ترکیه و هند رو تماشا کنیم که قبل ما اومده بودن و منتظر بودن......... 

 

مادربزرگم با پدرم با توجه به کهولت سن زودتر از ما به سمت حرم رفت (دمای هوا 40 دیگه بود!) 

  

حرم:

بلاخره راه افتادیم........... خیلی جلوتر، دم حرم یه دکه بود که مجانی بطری آب میداد.... خدا خیرش بده.......... 

  

خود حرم یه سایه بون داشت که جلوی قسمت اصلی بود........  داشتن حرم رو که دز اثر بمب گذاری ها تخریب شده بود، تعمیر میکردن، با هر افتادن میله ای روی زمین، زائرا که می ترسیدن، برمی گشتن ببین چی شده......... صدای بقیه ابزار آلات هم رو مخ آدم راه میرفت...... 

 

دعاهای دو امام (ع)  و حکیمه خاتون(س) (عمه امام زمان(عج)) و سرداب امام زمان(عج) رو خوندیم............ ده دقیقه ای وقت دادن بریم زیارت و برگردیم........ 

 

حرم ضریح درست و حسابی هم نداشت....... یه پارچه رو ضریح بود........ ریختن پول و نذر هم کلا مجاز نبود...........

ضریح مربع شکل نبود........... 

 

............................ السلام علیک یا محمد بن علی(ع) 

............................ السلام علیک یا حسن عسکری (ع) 

 

 

بعد حرم و نمازش، رفتم سرداب غیبت ................  

جایی که وقتی که ماموران حکومت وقت برای از بین بردن امام عصر (عج) اومدن، مامورا دیدن شبیه دریاست و وقتی واردش شدن، غرق شدن............ و امام عصر (عج) به اذن خدا نجات پیدا کردن........... نماز و زیارتی هم آنجا............    

 

توی هوای گرم از حرمی برگشتیم که روزگاری خانه ی سه امام بود......... کجایند طاغیان که ببینند قبرشان و تخت ریاستشان نیست و نابود شد ولی گنبد حرم همچنان با وجود دشمنان پا بر جاست............

 

موقع برگشت خیلی معطل شدیم، چون اتوبوس یه جای دیگه رفته بود........ یه پنج دقیقه ای هم اونجا........... حدودا همه همسفرا از گرما بی حال شده بودیم........

 

به سمت حرم یکی از امامزادگان که سر راه کاظمین بود حرکت کردیم........... 

 

ادامه داره.........

نظرات 1 + ارسال نظر
اشک پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 15:15 http://titlle.blogfa.com

سلام.
خسته نباشید.
خیلی زیبا و پرمحتوا بود.
من هم کلبه کوچکی دارم.
با پست جدید در خدمت شما هستم.
شما را به کلبه حقیرانه خود دعوت می کنم.
حلول ماه مبارک رمضان را هم به تبریک می گویم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد