روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

از حرم تا خوابگاه!

........  

به حرم که رسیدم از خلوتیش بی نهایت تعجب کردم، به نظر می رسید رواق بزرگ امام خمینی(ره)، توش فقط بیست نفر هستن! یا داخل صحن اصلی خلوت ترین زمان رو سپری میکرد... (این واسه قبل عید مشهد عجیبه) 

 

بعد از پشت سر گذاشتن رواق امام(ره)، رفتم سراغ قبر شیخ بهایی، بعد از اونم شیخ مجتهدی و ابوترابی ها که تو دفتر پاسخگویی به مسائل شرعی دفنن، بعدم آیت الله مروارید و مرحوم فلسفی که نزدیک بین صحن و ضریح امام دفن شدن.   

 

بعد از زیارت جامعه و طواف دور حرم و نماز زیارت و دعاهای مخصوص و توسل به امام (ع) از طرف طبرسی خارج شدم. نمی دونستم این آخرین زیارتمه تو امسال ....

 

رفتم سمت باغ نادری و بعدشم با یه ماشین سمت میدون راه آهن..... رفتمو یه بلیط واسه تهران و کرج خریدم....  

 

کنجکاو بودم ببینم میتونم وسایلمو بفرستم تهران این شد که رفت تو قسمت توشه راه آهن ولی سریع بی خیال شدم (قیمتاش!) و یه راست با یه تاکسی! برگشتم سمت فلکه پارک.

 

تو دانشگاه یکی از بچه ها رو دیدم بهش گفتم که ساعت 8 میام به جلسه هیات.... 

موقع سوار شدن یکی از بچه هایی که عازم بود پیاده شد و گفت بیا بریم جنوب... بهش گفتم بی خیال من دیگه بلیط برگشتمو هم گرفتم. 

 

سوار شدیم ، ساعت 11بود که رسیدم خوابگاه...

 

خواستم شروع کنم به گزارش کار نویسی که بی خیال شدم... خواستم برم بیرون بپرسم از کجا باید بنویسم که محمد یکی از اونایی که میرفت جنوب، یهو دم در ظاهر شد(احتمالا اونم فک میکرد اون روز تولدمه)، اون جا هم گفتم که من بلیط دارم، حتی اگه بخوامم نمیام. 

 

محمد که خواست بره اتاقش باهاش رفتم، با کسی که کار داشتم نبود، پس طبق رسم رفتم اتاقشون..... بقیه تو راه برگشت از حرم بودن. 

موقع اذان اومدم از اتاقشون بیرون.

تو نمازخونه بودم که مسئول ثبت نام راهیان رو دیدم................

ادامه داره............

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد