روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

درباره ی من یا آسترو بوی

مقدمه

یه حاجی داشتیم می گفت: قدیم ملت که می رفتن سر کار، یه چند تا دونه خرما می خوردن و با اون چند تا دونه خرما، یه چند ساعتم کار می کردن. وقتی خسته ام می شدن نیم ساعت سرشونو همون جا رو یه تیکه سنگ می ذاشتن و می خوابیدن، بعد که بیدار شدن سر حال، سر حال بودن، اما امروز چی؟؟؟؟؟؟؟ حاجی می گفت: ..... 

 

 

بعد مقدمه

دیروز بعد از ظهر ساعت 5 بود که صدا و سیمای خودمون!!! انیمیشن آسترو رو نشون داد. منم که عشق فیلم جنگی و انیمیشنای ژنتیکی و ربوتی و از این چیزام، نشستم ببینم. 

فیلمو دیدم، اما بعد اون تا شب گفتم چه فیلم مزخرفی........ 

آخرین فیلمی که روم تاثیر گذاشت "به کبودی یاس" بود (حال کردم با فیلم) و آخرین فیلمی هم که گفتم کاش ندیده بودمش "درباره ی الی" (همش دروغ، دروغ، دروغ) بود.  

یه چند تا چیز از آسترو نظرمو جلب کرد:  

 

اول) وقتی اون همه روبوت تو شهره، اون همه علم پیشرفت کرده، حتما ژنتیکم پیشرفت کرده، لازم نبود، پسره رو اون جوری بسازه، می رفت فیلم "هوش مصنوعی" رو می دید،می فهمید یه چیزی به اسم ژنتیکم هست! فقط آسترو، آسترو نمی شد....  

دوم (یا به قول قدیمیا دیم))  این فیلم یه رئیس جمهور داشت، مث رئیس جمهورای آمریکا عشق جنگ!  نمی دونم با کی می خواست بجنگه که می خواست قدرت بیشتری رو به دست بیاره!!!! همین شد که پسره کشته شد ....  

یاد مستند خنجر و شقایق "نادر طالب زاده" میفتم، که درباره جنگ بوسنیه....... تو قسمتی از فیلم گروه فیلم برداری همراه گروه رزمنده های مسلمون از شهری که محاصرست شبونه خارج میشن تا به جای امن برسن، کودکی رو نشون میده (فکر کنم به نام علی) که پدر و مادرشو از دست داده و هر لحظه احتمال داره گریه کنه و گروه رو لو بده، فکر کنم زخمی هم بود.  

اگه چند نفر تو این دنیا جاه طلبیاشونو بزارن کنار، نه علی این جوری می شد، نه بچه های فلسطینی رو می بینیم که دارن التماس سربازی اسرائیلی می کنن که می خوان باباشونو ببرن......... 

 

سوم) یه چیز دیگه چرا همه ملت بعد از نابودی روبوت دارای انرژی قرمز، برگشتن اما توبی برنگشت؟ 

 

چهارم) همه اینا رو نوشتم که بنویسم: 

 

یه حاجی دیگه می گفت: گناه طبیعتش سرده، بعضی چیزام هستن که گناه نیستن اما طبیعتشون سرده، انسان و جهان میل به سردی داره، اما بهتره روحش به سمت گرمی بره. یه چیزی مث اذان، نخوابیدن بعد از نماز صبح باعث گرمی روحش میشه. 

یکی دیگه می گفت: یکی از استادای هنرای رزمی میاد ایران، صدای اذان رو می شنوه، می ایسته تا اذان تموم شه، میگن: چرا این جوری کردی؟ میگه: انرژی ای که این صدا داره، برابر انرژی ای هستش که ما باید توی یه مدت زیادی به دست بیاریم.    

دیدن این فیلم هم احتمالا باعث سردی شده................. 

 

التماس دعا.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
باقری شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:27 http://haqiqat.mihanblog.com

سلام وتشکراز لطف وحضور شما.خوشحالم از اینکه می بینممورد قبول دوستان قرار گرفته.مارا هم از دعاهاتون بی نصیب نکنبن.تادیداری دوباره یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد