روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

۲۲ بهمن

یادم میاد 22 بهمن بود و من مشهد بودم..... 

 

قرار بود از فلکه برق راهپیمایی کنیم به سمت حرم امام رضا (علیه السلام)

 

 

داشتیم می رسیدیم به میدون بعد از فلکه برق، جمعیت ساکت شده بود و فقط صداهایی از اون جلوها میومد. 

 

من و امین چشممون به چراغ قرمز افتاد، کار می کرد! تو اون شلوغی که یه ماشینم پر نمی زد! 

 

چراغ شده بود 20 که من و امین شروع کردیم شمردن:

 

20 

19 

18  

 

سعید و علی هم با ما دو تا پیوستن! 

 

17 

16

 

چراغ که سبز شد، ملت نمی دونم چی شد، شروع کردن به الله اکبر و مرگ بر آمریکا گفتن.... 

 

ما هم کف کردیم که یعنی ما این کار رو کردیم....

نظرات 2 + ارسال نظر
reza دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:13 http://www.rezasaznaz.blogfa.com

salam jaleb bod velag khobi dari mamnon misham be man sar bezani

باقری سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 http://haqiqat.mihanblog.com

سلاموتشکر از حضورتان.دوست بزرگوار از این لطف شما سپاسگذارم وامیدوارم که دوستان وهم فکران خوبی در این راه برای هم باشیم واز هم فکری بایکدیگر لذت ببریم.یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد