روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

با مولانا

آه کردم چون رسن شد آه من.....گشت آویزان آن رسن در چاه من

آن رسن بگرفتم و بیرون شدم.....شاد و زفت و فربه و گلگون شدم

در بن چاهی همی بودم نگون.....در دو عالم هم نمی گنجم کنون

آفرینها بر تو بادا ای خدا.....ناگهان کردی مرا از غم جدا

گر سر هر موی من گردد زبان.....شکرهای تو نیاید در بیان 
 


مثنوی معنوی، دفتر پنجم

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:04 http://manam.blogsky.com/

منظورت اینه که من از یه سریال تقلید کردم؟
آواتار رو برداشتم به دو دلیل:
یک.خیلیا آواتار ندارن.
دو.فقط بعضیا آواتار دارن.

راستی من عاشق رومی هستم.
مرسی که شعر شو گذاشتی.

رضا یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:05 http://manam.blogsky.com/

اول شدم.
هه هه هه

مثنوی خیال دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:11 http://http:/masnavikhial.blogfa.com

حالا چرا توبه نصوح ؟؟؟

دیوونه این شعرم....


خیلی حال میده، مناجات با خدا........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد