روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

شعری از مقدس فانی

از نوای تو بُود زمزمه ی زیر و بمم
دَم بُود نایی و من در دَم ِ دَم هستم نی  


 عشقِ دم گاه به رومم کشد و گاه به ری
گاه اندر عرب اندازد و گاهی عجمم


 یا رب این نای و نی و ما و من و دَمدَمِه چیست؟
دم به دم میدمد و صاحب دم پیدا نیست 



از حضور شَه شیرین حرکات آمده ام
خِضر راه حقم و از ظلمات آمده ام 
 

گمرهان را هِله از بهر نجات آمده ام
ای بسا مرده که یکدم شود احیا ز دَمَم  



من ز هفتاد و دو ملت به حقیقت دورم
بر سر دار اناالحق زنم و منصورم


من که از باده خُم هُوَ هو مخمورم

نیست جز دُرد کشی چیز دگر منظورم


  او منم یا منم او یا بُود از او منمم
منم آن ذات که در عین صفات آمده ام 


 پُر صدا کرده جهان را ز منم ، این من کیست؟
منم این صاحب دم یا من و او هر دو یکیست؟ 
بند بندم همگی پر بُود از نغمه ی وی 
هَر دَم از دَم بزند آتشم اندر رگ و پی 
نظرات 3 + ارسال نظر
مثنوی خیال پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:25 http://masnavikhial.blogfa.com/

بسیار عالی و پرمحتوا و پر از تشبیه های قشنگ و دوست داشتنی

احمدی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:42

شاعر مقدس فانی مبارکه روحش شاد

سنگ مصنوعی سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 10:41 http://www.nanosil.co

سلام
بسیار زیبا و پرمحتوا بود استفاده کردیم ممنونم ازتون دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد