روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

شرح حال نامه

تهرانم...


۱- اومدم تهران....

اما نه به خاطر فرار از مسئولیت ... نه مث بن علی! (حاج مهدی عبدخدایی چند وقت پیش توی یه جلسه به خصوصی با عذرخواهی از خانم ها گفتش که بن علی مث شاه با زن ها بزرگ شده بود به همین علت این جوری فرار کرد.)


اومدم چون خسته شدم، یا به قول مولانا زین همرهان سست عناصر دلم گرفت ... کارامو سر و سامون دادم و بقیه کار رو سپردم دست یکیو اومدم....

با شهدای گمنام دانشگاه و بعد امام رضا (علیه السلام) وداع کردمو اومدم....



2- توی آخرین جلسه برنامه "سینما و گذر از آخر الزمان" بعد پخش فیلم سینمایی "پیشگویی knowing" نقاد فیلم حرف جالبی زد:

الماس که استخراج میشه هیچ ارزشی نداره تا این که تراش می خوره و برای مردم جذاب میشه! تمدن غرب الماس کوچیکی داره که به زیبایی تراشش داده اما ما الماسی داریم که به وسعت کوه دماونده اما ما تراشش ندادیم.... ما دین و فرهنگی عالی داریم اما نتونستیم (شایدم نخواستیم) به مردم جهان این زیبایی رو نشون بدیم....




3- خبر خوشی چند روز پیش بهم دادن اما خوشحال نشدم، چون کسی نبود که خوشحالیمو باهاش قسمت کنم!

بی تفاوت!!! از کنارش گذشتم...



4- مواظب جاسوس های خدا باشید!



5-اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد