روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

تنهایی؟

بعضی اوقات حس می کنین که کسی دور و برتون نیست، دوستاتون هم دیگه دور و برتون نیستن،


اوج تنها بودن رو حس می کنین،


خیلی ناراحت هستید و انبوه مشکلات رو روی دوشتون حس می کنید،


اما یادتون باشه، همیشه خدایی هست که می تونه تموم ورق ها رو برگردونه و دنیا رو زیر و رو کنه و تموم درهای بسته رو باز و ذهن های آماده جنگ با شما رو دوست شما کنه،


یادم باشه وقتی خدا ورق ها رو در آخرین لحظه برگردوند، همیشه ممنومش باشم.


خدایا شرمنده تم که بعضی اوقات تو رو از خاطرم بردم...



پ.ن.1: بلاخره درسم تموم شد. از اواخر هفته بعد، خدا بخواد، داستانی که داشتم می نوشتم رو ادامه میدم.


پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 3 + ارسال نظر
گیل پیشی چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 17:45 http://my-tiny-sister.blogsky.com/

" خدا از نا امید شدن بندگان خویش تعجب میکند"
" حضرت محمد(ص)"
فارغ التحصیلیتون رو تبریک عرض می کنم.
منتظر ادامه داستان هستیم

ممنونم، درسم تموم شده، تا گرفتن مدرک باید هفت خان رستم رو رد کنم!

جامانده شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 14:04 http://http://ojeeshgh14.blogfa.com/

سلام
ایمان دارم که اگر خدا بخواد، ورق ها رو برمیگردونه...
طوری که خودت هم باور نمیکنی..
وای بر ما اگر فراموش کنیم دست چه کسی در کار بود، و شاکر نباشیم.
وبلاگ زیبا و پر محتوایی دارین.
یاعلی

تسنیم شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:10 http://taasnim.blog.ir/

این حسی هست که خیلی وقت ها به سراغ هممون میاد
حس تنهایی شاید تنها حس مشترکی باشه که دیگران در درکش بهت دروغ نگن!
اما خودم تو همچین مواقعی وقتی ته دلم خدارو حس می کنم میگم خدایا با وجود تو حرف از تنهایی زدن اوج بی معرفتی است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد