روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

عاقبت - داستان شاهرخ - قسمت دوم

پیش داستان‌(!):

می خواستم کتاب بخونم که دیدم یهو شاهرخ از توی داستان اومد پیشم، نگاهی بهم انداخت و گفت: مهدی، تو رو جون هر کی دوست داری، داستان رو ادامه بده! الان یه ماهی هستش که من تو تهرون قدیم دم بازار گیر کردم. تو که همه آینده منو تو طرحت نوشتی، خب داستان رو ادامه بده، بزار من به کارم برسم! با اسبم از روت رد شم؟ بگم نگهبانا حمله کنن بهت از دستت راحت شم!

نگاه کردم دیدم خیلی جدیه!!! همین تهدید شاهرخ باعث شد که تصمیم گرفتم داستان رو ادامه بدم. :)


و اما داستان:


شاهرخ مثل همیشه بعد از رسیدن به بازار تهران، یکراست رفت سراغ دوستانش چندین و چند ساله ش. تعدادیشون همشهری بودن و تعدادی شون دوست دوران تجارتش. ابتدا رسید به حاج محمود. از اقوام شاهرخ بود. خیلی وقت بود که تهران اومده بود و حجره ای توی بازار داشت. شاهرخ رو که دید بلند شد و به طرفش رفت و گرم احوالپرسی کرد ...


شاهرخ تا بعد از ظهر به تمام دوستان و آشنایانش سر زده بود و خرید و فروش هاش رو انجام داده بود. اکثر دوستانش از برگشت ادیب از فرنگ بهش گفته بودن. ادیب یکی از آشنایان بودش که چند سالی می شد که رفته بود فرانسه واسه زندگی و تازه برگشته بود تا سری به خانه ش توی ایران بزنه. اون شب ادیب یه مهمونی داشت که خیلی ها رو دعوت کرده بود. وقتی فهمیده بود که شاهرخ هم داره به تهران میاد، دعوتش کرده بود ....


شب بود که شاهرخ با حاج محمود وارد خونه ادیب که نزدیک میدان نگارستان بود، شدن. خونه بزرگی بودش. جمعیت زیادی توی حیاط خونه وایساده بود. شاهرخ، ادیب رو دید که وسط جمعیت داره با افراد مختلف سلام و احوالپرسی می کنه ....


ادیب دست شاهرخ رو فشار داد و سلامی با لهجه ای غریب کرد. قیافه ش هم مث لهجه ش عوض شده بود. شاهرخ که جواب سلامش رو داد، ادیب گفت، هنوزم توی همون روستای پرت و پلا با مردم عجیبش هستی؟ جمع کن بیا ببین دنیا چه پیشرفتی کرده ....


جمعیت قبل از شام داشتن به صحبت های ادیب درباره ی فرنگ گوش می کردن. ادیب چیزهایی از انقلاب صنعتی، پیشرفت و کنار گذاشتن دین می گفت. با لهجه ی غریبش، اصطلاحاتی رو به کار می برد که بعضی ها نمی فهمیدن ولی برای کم نیاوردن سر تکون می دادن...



روزای آخر برگشت شاهرخ به شهرش، از طرف ادیب به شاهرخ پیشنهاد شد که بیاد تهران و برای با حقوق بالاتر برای دولت یا خود ادیب کار کنه، فقط شاهرخ باید خیلی چیزها رو کنار میذاشت...



پ.ن.1: این قسمت داستان رو این طوری نوشتم که زودتر برسم به قسمت اصلی داستان که مدت هاست توی سر دارم. اگر 3 قسمت قبلی رو هم نخوندید، دسته بندی بی پایان رو ببینید.


پ.ن.2: شنیدم که آیت الله مهدوی کنی، به کما رفتن، ان شا الله که هر چه زودتر شفا پیدا کنند.


پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج


نظرات 7 + ارسال نظر
گیل پیشی پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 17:51

مگه جناب شاهرخ اجبار کنه داستان رو ادامه بدین.
جناب ادیب جز شخصیت های واقعی تاریخ هستن؟ انگار تو سریال های تاریخی اسمشون به گوشم خورده. شرمنده اینو میپرسم اطلاعات تاریخم خوب نیست.


نه ادیب واقعی نیست و وچود خارجی نداره!

گیل پیشی پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 17:53

از افرادی که جناب شاهرخ قراره همسایشون بشه و خانواده ی جناب شاهرخ هم خواهین نوشت؟ درست یادم نیست قسمت قبل

اینو زود نوشتم که برگردم دوباره سر صبحی که داستان شروع شد ...

گیل پیشی دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 19:11

منتظر باقی داستان هستیم

یلدا پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:22

داستان مینویسی؟

هی! یه جورایی، اگر اسمشو بشه گذاشت داستان!
هر وقت برسم!!!

قلب سلیم جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 22:22 http://galbesalem92.blogfa.com/

سلام بزرگوار. ممنون که با کامنت زیبا و مرتبط خود به ما کمک می کنید.

علی چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:05

شاهرخ که شاهرخ ضرغامه!
ادیب هم که بچه های جامعه است!!
محمود هم که حاج محمود خودمون احمدی نژاده!!!

خخخخخخ
نه زیادی تند رفتی!!! اول که شهید شاهرخ ضرغام سال 28 دنیا اومد، شاهرخ ما سال 18 داره زندگی می کنه ... دوم این که قرار نیست داستان واقعی بنویسم ... سوم حالا کو تا به انقلاب برسم!

محمود نقش کوتاهی داره، چه ربطی به احمدی نژاد داره! ادیب هم با این نقشش چطوری به اون ادیب ربط می دی؟

علی پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:50

بابا شوخی کردم!
من که فضای داستانو نگفتم من گفتم پس زمینه فکریت برای انتخاب این اسم ها این شخصیت ها بوده!



پس صبر کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد