روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

زلزله و خاطره ....

بیشتر از این که از زلزله چند ثانیه ای چهارشنبه شب از خواب بپرم، از سر و صدای همسایه مون ترسیدم که نرسیده به کوچه فریاد می زد که ماشیناتون بیارید بیرون، الان یه زلزله دیگه میاد، الان همه مون می میریم، شما زلزله ندید که! تا ما برسیم پایین خانواده رو جمع کرده بود و آب و پتو رو برداشت و فکر کنم از تهران رفت بیرون!!!

عکس این همسایه مون، یه همسایه دیگه مون بود که هر چی زن و بچه هاش گفتن بیا از خونه بیرون الان 7 ریشتر زلزله میزنه، نیومد. می گفت بیاید بالا! یاد خودم افتاد که چند سال پیش سر صبح توی خوابگاه خواب بودیم که حس کردم زمین لرزید و یه قوری از بالای یخچال افتاد زمین، اما بیخیال دوباره خوابیدم، کسی هم داد و بیداد نکرده بود. صبح که بیدار شدم خبرا رو چک کردم، توی روستاهای استان چهار نفر کشته شده بودن و کلی آدم ریخته بودن توی شهر بیرون اما من و خیلیای دیگه بی خیال بودیم و خوابیده بودیم!!!


پ.ن.1: خودمان را تکان دهیم تا خدا ما را تکان نداده... قسمت هایی از رسوایی 2

نظرات 3 + ارسال نظر
مترسنج شنبه 2 دی‌ماه سال 1396 ساعت 22:30 http://dar300metri.blogsky.com/

خدا به خیر کنه. مسولین همه تخم مرغا رو چیدن تو یه سبد اونم تهرون. اگه اونجا بهم بریزه مدیریت آب دوغی این همه سال بیکفایتی خودشو نشون خاهد داد
والبته دودش مث همیشه به چش مردم عادی میره

درست می فرمایید. تمرکز زدایی باید میشد که نشد

ماریا جمعه 8 دی‌ماه سال 1396 ساعت 18:52

عکس العمل ها خیلی متفاوته.... ان شاء الله اتفاق بدی نیافته...

ان شا الله

آلاء جمعه 8 دی‌ماه سال 1396 ساعت 22:38 http://tanhayihayeman.blog.ir

بقول یه بنده خدایی بررست اینجا....
ما که تون نخوردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد