روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

نوشته ای تلخ از واقعیت های درون جامعه

:منشی شرکت گفت سریعا به دفتر مدیر عامل بروم. هفت طبقه را بالا رفتم، در زدم و داخل شدم.


مدیرعامل گفت:
«دانشگاه چی خوندی؟» عرض کردم: «کارشناسی مهندسی مکانیک خوندم قربان، ارشد و هم انتقال حرارت تموم کردم.»
صدایی شبیه اوهوم از خودش درآورد، بعد اشاره کرد به کامپیوترش و گفت:
«ماوس‌ام از صبح کار نمی‌کنه، می‌تونی درستش کنی؟»

اجازه خواستم بروم نگاهی بیندازم که با تحکم گفت:
«می‌خوای بیای پشت میز من؟ از همونجا بگو! تو دانشگاه چی بهتون یاد دادن؟»
با ترس گفتم: «قربان شاید سیمش در اومده باشه.»

بعد خم شدم، زانوهایم را گذاشتم روی زمین و از فاصله بین میز و زمین نگاه کردم و دیدم سیم ماوس درست وصل شده.
گفتم: «سیم درسته، شاید درایورش نصب نیست! شایدم خازن لیزرش نیم سوز شده باشه شایدم سیستم ویندوزتون باید آپدیت بشه شایدم...»
همین‌طور که ادامه می‌دادم گفت:
«اگه بلد بودی تا حالا درست شده بود. یک دقیقه می‌تونی بیای پشت میز ببینی سریع بری.»

پریدم پشت میز و در عرض یک ثانیه دوباره برگشتم!
مدیر گفت: «فهمیدی چشه؟»
گفتم: «بله قربان، کامپیوترتون را هنوز روشن نکردین.»
گفت: «می‌تونی بری.»

سریعا برگشتم پایین سر پست نگهبانی‌ام.

@fanoos

نظرات 4 + ارسال نظر
ماریا جمعه 27 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 22:00 http://aznoon-ta-ghalam.kowsarblog.ir

بسوزه پدر پول!

Baran یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 08:17 http://haftaflakblue.blogsky.com/

بله،متاسفانه؛
واقعیت های تلخِ درون جامعه...

safari سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 15:35

salam

سلام.
خانم معلم خوب هستید؟

مترسنج یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 23:24

یکی از دوستا نظر داده بسوزه پدر پول!!!
مفهوم ذهنشو میفهمم و موافقم اما شکل گفتنش مشکل داره. ول که چیز بدی نیس...
بسوزه پدر رانت، پدر بی عدالتی، فساد، حماقت...

هی داغ دل همه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد