روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

وقتی که پشت سر علمداری نبودن ...

از مادربزرگم شنیده بودم که سال هایی بوده که حتی نون خالی هم توی روستا پیدا نمیشد که بخوریم، غارتگرهایی مثل حسین کاشی، به روستا حمله می کردن و مردم توی قلعه پنهان می شدن، کسی هم نبود که ازشون دفاع کنه غیر از خودشون. دیشب با دوستم برای تماشای فیلم "یتیم خانه ایران" ساخته "ابوالقاسم طالبی" به سینما رفتم و قطعه ای حذف شده از تاریخ رو دیدم...



فیلم همون بود که قدیمی های روستا برام تعریف کرده بودن اما این بار تهران و رشت. اگر "در چشم باد" رو دیده باشید، توی قسمتی از سریال، به قحطی اشاره می کنه وقتی قوای انگلیس ایران رو اشغال می کنن و "حسنی حسینی قشنگه" و نوچه هاش، به خاطر نون تولید شده از کاه شکایت می کنن...

«یتیم‌خانه ایران» داستان سالارخان (علیرام نورایی)، یکی از یاران میرزا کوچک خان جنگلی هستش که به دست انگلیسی ها اسیر میشه اما می تونه فرار کنه اما روی چشم ستوان انگلیسی یادگاری میزاره. سالارخان، بعد از فوت پدرش، مسئول اداره یتیم خونه ای میشه. در این زمان قحطی در زمان اشغال ایران به دست قوای بیگانه روس و انگلیس رخ میده و میلیون ها ایرانی بر اثر وبا و قطحی میمیرن.


یه قسمت از فیلم برام جالب بودش: توی صحنه ای یه خبرنگار ایرانی وضع ایران رو با انگلستان مقایسه می کنه و از خبرنگاری انگلیسی می پرسه چرا ما اینطور هستیم؟خبرنگار انگلیسی میگه شما لیاقت ندارید! توی صد سال اخیر پشت تمام لیدرهاتون رو خالی کردید اما ما پشت سر لیدرمون هستیم.

در قسمت دیگری از فیلم زنی به سفیر انگلیس میگه اگر ما علمدار داشتیم، انگلیس نمی تونست ما رو خفت کنه. 


شاهکارموسیقی فیلم هم، صدای "پرواز همای" بود، ببینید:





پ.ن.1: میرزا کوچک خان جنگلی، از قومی بود که بی غیرتی مسخره میشن، اما نگاه کنید وقتی قحطی میشه میرزا به هفتصد نفر غذا میده. اما در سراسر ایران، عده ای غذای مردم رو احتکار می کنن، عده ای چشمشون رو روی اشغالگرهای انگلیسی میبندن و ازشون تعریف می کنن، شاه برای تفریح به فرنگ میره و عده ای یاغی میشن و به روستاها حمله می کنن. حالا، بی غیرت کی بوده؟


پ.ن.2: یکی از معدود فیلم هایی بود که هم بغضم گرفت، هم حالم بد شد، هم خندیدم ... سالن سینما هم برخلاف تبلیغات، توی سرمای زیر صفر تهران، پر بودش.


پ.ن.3: پنجم آذر سالروز تشکیل بسیج، گرامی باد.


پ.ن.4: اللهم عجل لولیک الفرج


پیام بازرگانی

این سخنان دکتر محمود سریع القلم،‌از مشاوران رئیس جمهور، در همایش "امام موسی صدر و ستیز با پوپولیسم" رو بخونید (از رجا نیوز):


«کسی که زبان انگلیسی نمی‌داند، منطقی فکر نمی‌کند، چون تولید علم ۹۰ تا ۹۵ درصد به زبان انگلیسی است و من شاهد این بودم که در کشوری مثل آلمان و فرانسه در دانشگاه فقط به زبان انگلیسی تدریس می‌شود. اگر رسانه ملی ما معتقد به توسعه و فهم بین‌المللی باشد نیمی از برنامه‌های خود را به زبان انگلیسی تولید و پخش می‌کند و با انرژی که این نهاد ملی دارد می‌تواند ظرف مدت دو سال در فرهنگ جامعه تغییر ایجاد کند

 


پ.ن.1: دکتر احتمالا نشنیدن که رهبری گفتن که وقتی توی هواپیمایی داخلی هستن، خلبان ممنوع هستش که به انگلیسی با برج مراقبت صحبت کنه ... (بقیه یادداشت رو از الف بخونید )


پ.ن.2: اینم بی ربطه ولی خب بخونیدش: محمد علی فروغی در یکی از درس های تاریخش به شاگردانش می گوید: شما هیچ وقت سرداری (لباس چین دار مردانه که رو لباس می پوشیدند) به خیاط داده اید که برایتان بدوزد؟ می گویند بله داده ایم. می گوید وقتی سرداری را از خیاط می گیرید و به خانه می آیید، آیا آستین سرداری حرکت می کند و بالا و پایین می رود؟ می گویند نه، می گوید تا کی؟ تا وقتی که شما دستتان را در داخل آستین کردید، آن وقت این آستین،‌بالا می رود و پایین می رود، انگلیس هم همین طور است! شما ایرانی ها (نمی گوید ما ایرانی ها!) بدون انگلیس هیچ چیز نیستید. انگلیس، مثل دستی در داخل این آستین خالی است، شما چه هستید. (رهبری - 78/12/23)


پ.ن.3: این یک پیام بازرگانی بود .... به بقیه زندگی تون برسید!!!


پ.ن.4: اللهم عجل لولیک الفرج