روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

اینجا هر کی بترسه زودتر میمیره...

جمعه بعد از ظهر، تنگه ابوغریب رو دیدم. فیلم واقع گرا و متفاوتی بود. صحنه هایی از جنگ و دفاع، آوارگی، کودکان جنگ زده و شیمیایی شده، موج گرفتگی، عقب نشینی و ... دارد که اشک را در می آورد. 



رزمندگان بارها در فیلم به شما یادآوری می کنن که در حال دفاعند نه در حال جنگ. توی بیسیم به نقل از فرمانده ارتش می گویند که سرش برود، نمی گذارند تانک های عراقی وارد خاک ایران شود.

حواسمان باشد که اگر مقاومت این رزمندگان تشنه نبود و عراق وارد ایران می شد، چیزی به نام قطعنامه 598 و پایان جنگ هم وجود نداشت.


پ.ن.۱: بلاخره امروز صبح توی اتوبوس پایی که جا ماند رو تموم کردم. 

پ.ن.۲: اللهم عجل لولیک الفرج