روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت


از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت

نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت

 

تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو

وای از سنگینی نعل سواران ای عمو

 

مادرم را گو ببیند قاسمش رعنا شده

سیزده ساله یتیمش هم قد سقا شده

 

بند بند پیکر من ای عمو از هم گسست

مفصلم از هم جدا شد استخوان هایم شکست

 

عده ای با نیزه و یک عده با تیرم زدند

دوره ام کردند و راحت تیغ و شمشیرم زدند

 

می شنیدم یک نفر فریاد زد در همهمه:

می زنم ضربه به پهلویش ز بغض فاطمه


از رضا رسول زاده


امام حسین (علیه السلام) پس از شهادت قاسم بن الحسن (علیه السلام): «از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کُشتند و کسانى که طرفِ دعوایشان در روز قیامت، جدّ توست!»

«به خدا سوگند، بر عمویت گران مى‌آید که او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدایى که ـ به خدا سوگند ـ ، جنایتکاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و یاورانش اندک اند» .


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج