روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

مسابقه

صبح زود همین که از خونه زد بیرون گفت: "مسابقه میدیم! از الان تا شب"


چشمش به دختری که از سر کوچه میومد افتاد، نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت:


فعلا یک - هیچ به نفع امام زمانم...



پ.ن.1: یه بنده خدایی برام اینو فرستادش ...


پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج