ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
-ما به سخنی از امام حسین (ع)، هنگامی که از مکه خارج شد توجه می کنیم: خروج و قیام من از روی سرکشی و خوشگذرانی و فساد و ظلم نیست، تنها برای اصلاح در امت جدم (ص) قیام کردم و می خوام امر به معروف کنم و از منکر بازدارم و به سیره جدم (ص) و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم. رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه می شود. در اینجا این پرسش مطرح می شود که آیا امت جد حسین، فقط در عصر حسین بودند؟ آیا آن امت پایان یافتند یا هنوز هستند؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح مردم، مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا اینکه ما نیز از آن امت هستیم؟ ...
کتاب سفر شهادت، سخنرانی های امام موسی صدر دربارۀ قیام عاشورا و ابعاد و نتایج و پیامدهای نهضت قیام امام حسین (ع) هست.این کتاب رو حدودا سال گذشته خوندم.
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج
مردم جامعه ای که در آن کسی از فقر می میرد، از دیدگاه دین قاتل اند / احتکارگران و فرصت طلبان نیز در داخل کشور، بندگان ثروت اند. جشن گرفتن عید بدین معناست که در برابر اینان و آنان بایستیم و مال و ثروت را به جای انسان و در راه اطاعت خداوند و خدمت به بندگان او قربانی کنیم*.
*سخنرانی امام موسی صدر در روزعید قربان (بخوانید)
-از امتیازات آقا موسی یکی هم این بود که خیلی خوشبرخورد بود. با غیر طلبه همانطور برخورد میکرد که با طلبه. در حالی که آن زمان بسیاری از روحانیها اصلاً غیرروحانی را قبول نداشتند. تنها معممین را جزو علما میدانستند. استاد دانشگاه را تحویل نمیگرفتند. در همان زمان تعداد رفقای غیر طلبۀ آقا موسی بیش از رفقای طلبهاش بود. با دانشجوها، استادهای دانشگاه، شاعرها و نویسندهها بسیار رفیق بود. غیر از او هرکس بود و این کارها را میکرد، متهم میشد. لعن و طعن میشد ....
"هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر" از حبیبه جعفریان. (از فیدیبو بخوانید)
پ.ن.1: نهم شهریور، سالروز ربوده شدن امام موسی صدر به دست دیکتاتور لیبی.
پ.ن.2: دیروز فیلمی پخش شد از منتقدی که از علی مطهری درباره پراید 45 میلیونی پرسید (از اینجا ببینید). کاری به حواشی ندارم. برخورد مردم جالب بود که می گفتند ساکت باش، مث که همه از پراید 45 میلیونی و گرانی راضین!!!
پ.ن3: اللهم عجل لولیک الفرج
دیروز یه روز طولانی داشتم، باز از بچه هایی شنیدم که در سراسر دنیا قاچاق میشن، بدون هیچ لحظه ای لذت بردن از کودکی و کودکی کردن. چیزی شبیه فیلمی که از داعش در اومد که بچه های سوری رو می فروشن ...
یاد فیلم بدوک افتادم، اولین فیلم مجید مجیدی. خواهر و برادری که بعد از مرگ پدرشان در چاه، در راه رفتن به سمت شهر، خواهرش را می دزدند و خودش را به بدوکی می گیرند. بدوک می فهمد که می خواهند خواهرش را برای فروش با لنج از ایران ببرند. داستانی واقعی که مجید مجیدی و سید مهدی شجاعی دیدند و پس از ساختش باعث شدند خیلی چیزها عوض شود. یاد آوینی افتادم که برای حل مسائل اجتماعی رفت به بشاگرد و سیستان بلوچستان.
از بدوک این مصاحبه یادم می آید (اینجا رو بخونید)، مجید مجیدی در مصاحبه ای می گوید: ... بعد که فیلم آماده شد برای آقایان زم، تختکشیان، سیدمرتضی آوینی و چند نفر دیگر نمایش دادیم. وقتی تمام شد، سکوت عجیبی حکمفرما شد. آقامرتضی با سرعت از استودیو خارج شد... نیم ساعت بعد آقا مرتضی مرا خواست. وقتی وارد اتاقش شدم. مرا در آغوش گرفت و خسته نباشید گفت. علت خروجش را جویا شدم، گفت: این فیلم به قدری مرا تحت تاثیر قرار داد که نمیتوانستم ثانیهای درنگ کنم. ترجیح دادم، بغضم جایی دیگر بترکد. به من دلگرمی داد و بعدها نگاه حوزه هنری و به خصوص آقای زم را نسبت به قضیه تغییر داد ...
بعد از ظهر دیروز، بنده خدایی درباره امام موسی صدر حرف میزد که با ورودش به لبنان وضع دختران شیعه رو دید و برای اصلاح جامعه ش، خانه دختران و یه کارگاه خیاطی تاسیس کرد.
این شب ها که مستند مسابقه "دستم را بگیر" رو از شبکه افق می بینم، می فهمم که برای حل مسائل اجتماعی باید دل سوزوند و منتظر کسی نموند...
پ.ن.1: بدو ک رو از فیلیمو ببینید (کلیک کنید).
پ.ن.2: سلام بر مهدی که انسانیت چشم به راه او دوخته و عدل فراگیر در انتظار قیام او نشسته (مفاتیح الجنان / زیارت حضرت حجت .عج.)
داشتم بی هدف توی کتابخونه فرهنگسرای نزدیک خونه مون می گشتم که چشمم توی قفسه کتاب های داستانی به نام "بنت الهدی صدر" افتاد که کمی بالاترش نوشته بود "دیدار در بیمارستان". کتاب رو برداشتم که ببرم بخونمش...
شهید سیده آمنه (بنت الهدی) صدر، خواهر آیت الله شهید محمد باقر صدر هستند که سال 1980 میلادی (فروردین 1359) به خاطر مبارزاتشان با طاغوت عراق، به دست صدام به شهادت رسیدند. این دو، برادر زاده امام موسی صدر هستند و جد مادری شان آیت الله شیخ محمدرضا آل یاسین است. ایشان، شاعر، نویسنده و معلم اخلاق و فقه بودند.
نوشته اند که از صدام پرسیدند که چرا خواهر سید محمد باقر صدر را به شهادت رساندی و او گفته:
«من قضیه حسین را تکرار نمیکنم. زینب بعد از برادرش، زنده ماند و یزید و آلامیه را رسوا کرد».
و اما درباره کتاب دیدار در بیمارستان:
دیدار در بیمارستان درباره دختری است به نام نفیسه که روزی مادربزرگش را به خاطر حمله قلبی به بیمارستان می برد. در بیمارستان با خانم دکتری به نام آمنه آشنا می شود. این آشنایی باعث می شود که درهایی از معارف و مباحث دینی برای نفیسه که مهندس مکانیک است، گشوده شود.
آمنه برای برادرش (احمد) از نفیسه خواستگاری می کند اما این خواستگاری با مخالفت مادربزرگ نفیسه همراه می شود.... پس از احمد، خواستگاران پولدارتر دیگری برای نفیسه می آید که نحوه مواجه نفیسه با آن ها جالب است. این نحوه مواجه با مسائل در دیگر داستان های شهید بنت الهدی صدر نیز آورده شده اند.
این کتاب را دو انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی و موسسه تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر کرده اند. کتاب منتشر شده (چاپ 93) توسط موسسه تحقیقاتی امام موسی صدر، 7000 تومان هستش.
پ.ن.1: شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ...
پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج