روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

لحظات سخت

قرآن که می خونی، چند جاییش می بینی که بعضی ها توی تنگناهایی گیر کردن که براشون خیلی سخت بوده، مثلا:


1- حضرت مریم (س): بعد از این که مریم (س) برای زایمان به مکانی دور دست رفت، درد زایمان او را به سمت تنه ی خرمایی کشوند. آنقدر از حرف و نیش و کنایه های مردم و ... ناراحت بود که گفت: "ای کاش پیش از این مرده بودم و به کلی فراموش می شدم." (سوره مریم / آیه 23)

بعد از این، جبرئیل ندا می ده که غمگین مباش. از پایین پایش چشمه ی آبی جاری می شود و  از درخت خشکیده خرما، رطب تازه می خوره.

مریم (س) به خداش اعتماد می کنه و با احدی حرف نمیزنه. به مردم که میرسه نیش و کنایه ها شروع میشه. ولی خدا باز هم مریم (س) رو با صحبت کردن عیسی (ع) در کودکی، نجات میده...


2- یوسف(ع): به برادرانش اعتماد می کنه و باهاشون به صحرا میره. اما برادرانش، یوسف رو به داخل چاه می اندازند. شاید سخت از در چاه بودن، تهمتی باشه که زلیخا بهش زد و باعث به زندان رفتنش شد.

یوسف (ع) هم به خدا اعتماد کرد و از چاه کنعان به عزیزی مصر رسید.

 

3-برادران یوسف، برای گرفتن گندم به مصر میرن ولی برادرشان (بنیامین) به جرم دزدی پیش عزیز مصر (یوسف) نگه داشته میشه. برادرا ناراحت  به نزد پدر برمی گردن و پدر می گه باز برید پیش عزیز مصر. دوباره پیش یوسف (ع) میرن و این بار با زبان کسانی که واقعا کم اوردن، می گن: "ای عزیز، ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، پول کمی (برای خرید گندم) آورده ایم، پیمانه مان را پر کن و بر ما تصدق و بخشش نما"

فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ (یوسف / 88)

ده تا مرد با غرورهاشون دست خالی پیش کسی رفتن که نمی دونستن چه کسی هست و  برادرشون رو هم زندان کرده بود. خیلی سخت هستش که که تنها به حرف پدرت (یعقوب) که پیامبر هست، اعتماد کنی و برگردی ...


لحظات سخت توی زندگی هر کسی هست، زندگی بالا و پایین داره. مهم اینه که به خدا اعتماد داشته باشیم.



اللهم عجل لولیک الفرج