روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

دیر زمانیست نخوابیده ام ...

این شعر رو خیلی دوست دارم

دیر زمانیست نخوابیده‌ام

با دل بیدار تو را دیده‌ام

 

حال مرا نوبت پرواز شد

 هر نفسم نقطه آغاز شد

 

باور دنیایی دل بسته شد

 این دل دلسوخته وارسته شد

 

ساقی من جام شبم برگرفت

 قصه مستی من از سر گرفت

 

شب شد و وقت سحر و باده شد

ساقی من آمد و آماده شد

 

ساز سحر دست نوازش گرفت

 یاد تو با من سر سازش گرفت

 

شبنم اشک است که نم می‌زند

از تو و از یاد تو دم می‌زند

 

این چه سکوتیست مرا می‌برد

 این چه متاعیست مرا می‌خرد

 

این شب و این باور و بار چیست

این دم و این ناله و رفتار چیست

 

کیست چنین می‌بردم سوی دوست

 می‌کشدم هر طرفی بوی دوست

 

وای که این عطر حضور تو بود

عطر تو شاید ز عبور تو بود

 

دیر زمانیست نخوابیده‌ام

با دل بیدار تو را دیده‌ام...


از لیلی گلزار

با صدای فرمان فتحعلیان بشنوید


پ.ن.1: هشت شوال می خواستم درباره وهابیت و تخریب بقیع چیزی بنویسم ولی تکفیری ها خودشون رو نشون دادند. سال هاست که قبور بزرگان دینی رو تخریب می کنن و سال هاست که به آثار باستانی هم رحم نمی کنند.

طالبان در افغانستان مجسمه باستانی بودا رو خراب کرد و داعش در عراق، ویرانه های باستانی آشوریان رو که حتی از تخت جمشید هم قدیمی تره و در سوریه، هم که به هیچی رحم نکرده. اون وقت قبر صدام رو سالم نگه داشتن. 

اینو که دیدم دلم گرفت، داعش زنان ایزدی رو در عراق به اسارت می گیره و می فروشه... این عقب مونده ها از کجا اومدن؟



پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج